گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۳۱

از سری کوی تو آهنگ جدایی دارم
بوسه ای توشه راه از تو گدایی دارم
در و دیوار به نومیدی من می گرید
کز سر زلف تو انداز رهایی دارم
نیست غیر از نفس سوخته و دست تهی
آنچه حاصل من ازین عقده گشایی دارم
چشم بد دور ز رخسار تو ای باد صبا
که ز احسان تو صد جان فدایی دارم
به لباس زر خورشید مبدل نکنم
سر و پایی که من از بی سر و پایی دارم
به سفر می روم از شهر صفاهان صائب
همتی از دل احباب گدایی دارم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از سری کوی تو آهنگ جدایی دارم
بوسه ای توشه راه از تو گدایی دارم
هوش مصنوعی: از کوی تو قصد جدایی دارم و برای سفرم، بوسه‌ای از تو به یادگار دارم.
در و دیوار به نومیدی من می گرید
کز سر زلف تو انداز رهایی دارم
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه می‌کنم، همه چیز به خاطر ناامیدی من در حال اشک ریختن است، چون از بلندی موهای تو رهایی یافته‌ام.
نیست غیر از نفس سوخته و دست تهی
آنچه حاصل من ازین عقده گشایی دارم
هوش مصنوعی: غیر از یک دل سوخته و دست خالی، هیچ دستاوردی از این گشایش در دل ندارم.
چشم بد دور ز رخسار تو ای باد صبا
که ز احسان تو صد جان فدایی دارم
هوش مصنوعی: ای نسیم صبح، دور باد چشم بد از چهره‌ی تو، زیرا به خاطر لطف تو، جان‌های زیادی فدای تو آماده‌اند.
به لباس زر خورشید مبدل نکنم
سر و پایی که من از بی سر و پایی دارم
هوش مصنوعی: من سر و پای خود را به زری که از خورشید می‌آید تبدیل نمی‌کنم، چرا که من از حس بی‌پایی و عدم برخورداری رنج می‌برم.
به سفر می روم از شهر صفاهان صائب
همتی از دل احباب گدایی دارم
هوش مصنوعی: به سفر می‌روم و از شهر اصفهان دور می‌شوم. در این سفر، از دوستانم خواسته‌ام که با دل پاک و مهربانی به من کمک کنند.