غزل شمارهٔ ۵۶۲۳
چند امید به خوی تو ستمگر بندم؟
نخل مومین به هواداری اخگر بندم
لب ز اظهار محبت نتوانستم بست
من که با موم دو صد روزن مجمر بندم
همچنان سبزه من گرد یتیمی دارد
جگر تشنه اگر بر لب کوثر بندم
زخم من چون گل صد برگ ز ناخن شده است
ننگ صد بوسه چرا بر لب خنجر بندم؟
روز فرهادی من چند بود پرده نشین؟
تیغ کوهی به کف آرم کمری بر بندم
دیگر از هیچ رخی نشأه می گل نکند
شوری بخت اگر بر لب ساغر بندم
چشم بر ابر ندارد صدف قانع من
آب شور از مژه افشانم و گوهر بندم
مهر کردم روش نامه فرستادن را
دوزخی را ز چه بر بال کبوتر بندم؟
صائب از خنده او تا نظری یافته ام
تهمت تلخی گفتار به شکر بندم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چند امید به خوی تو ستمگر بندم؟
نخل مومین به هواداری اخگر بندم
هوش مصنوعی: چند امید به تو، ای ستمگر، داشته باشم؟ مانند نخل مؤمن که به گرمای آتش وابسته است، به حمایت تو دل خوش نمیکنم.
لب ز اظهار محبت نتوانستم بست
من که با موم دو صد روزن مجمر بندم
هوش مصنوعی: من نتوانستم محبت و عشق خود را پنهان کنم، زیرا مثل موم هستم که به راحتی نمیتوانم درون خود را ببندم و رازهایم را مخفی کنم.
همچنان سبزه من گرد یتیمی دارد
جگر تشنه اگر بر لب کوثر بندم
هوش مصنوعی: من همواره مانند سبزهای هستم که به خاطر یتیمیام دلم پر از درد و تشنگی است؛ حتی اگر به من آب حیات و خوشبختی هم بدهند، باز هم این احساس را دارم.
زخم من چون گل صد برگ ز ناخن شده است
ننگ صد بوسه چرا بر لب خنجر بندم؟
هوش مصنوعی: زخم من مانند گلبرگهای لطیف و شکننده است که از ناخنِ عشق شکافته شده. چرا باید بر لبم نشانی از صد بوسه بگذارم که شایستهاش نیست؟
روز فرهادی من چند بود پرده نشین؟
تیغ کوهی به کف آرم کمری بر بندم
هوش مصنوعی: روزهایی که در آنها من به اوج افتخار و توانایی میرسم، چه تعداد دارد؟ آیا میتوانم همچون یک دلیر و سوارکار با کمر بند و تیغی در دست، در این مسیر قدم بردارم؟
دیگر از هیچ رخی نشأه می گل نکند
شوری بخت اگر بر لب ساغر بندم
هوش مصنوعی: اگر از هیچ چهرهای زیبایی و شوری نتوانم چشید، دیگر بخت من در صورتی که سراغ جام ببرم، خوش نخواهد بود.
چشم بر ابر ندارد صدف قانع من
آب شور از مژه افشانم و گوهر بندم
هوش مصنوعی: چشم صدف من نگاه به ابرها ندارد و راضی نیست. من اشکهای شورم را از چشمانم میریزم و آنها را مثل مروارید در دل خود نگه میدارم.
مهر کردم روش نامه فرستادن را
دوزخی را ز چه بر بال کبوتر بندم؟
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتم که دیگر نامه نفرستم، زیرا دوزخی را نمیتوان به کبوتر متصل کرد.
صائب از خنده او تا نظری یافته ام
تهمت تلخی گفتار به شکر بندم
هوش مصنوعی: از خندیدن او تا زمانی که به من نگاه کرده است، به خاطر این که حرفهای تلخی به من نسبت دادهاند، شکرگزارم.