گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۲۱

دست در دامن رنگین بهاری نزدم
ناخنی بر دل گلزار چو خاری نزدم
شبنمی نیست درین باغ به محرومی من
که دلم خون شد و بر لاله عذاری نزدم
دهشت سختی این راه گره کرد مرا
سینه چون آبله بر نشتر خاری نزدم
ساختم چون خس گرداب به سرگردانی
دست چون موج به دامان کناری نزدم
گنج پر گوهر من اشک ندامت کافی است
بر سر گنجی اگر حلقه چو ماری نزدم
در شکست دل من چرخ چرا می کوشد؟
سنگ بر شیشه پیمانه گساری نزدم
زان ز عیب و هنر خویش نگشتم آگاه
که به اخلاص در آینه داری نزدم
شد سرم خاک درین بادیه و ز پاس ادب
دست چون گرد به فتراک سواری نزدم
گشت خرج کف افسوس، حنای خونم
بوسه بر پای بلورین نگاری نزدم
گرچه سر حلقه دلسوختگانم چون داغ
ناخنی بر جگر لاله عذاری نزدم
تیر تخشی طمع از شیر شکاران دارم
که ز کوتاهی اقبال شکاری نزدم
سیل بر خانه من زور چرا می آرد؟
من چون بی وقت در خانه یاری نزدم
کار این نشأه سزاوار به اقبال نبود
نه ز عجزست اگر دست به کاری نزدم
به چه تقصیر زرم قسمت آتش گردید؟
خنده چون گل به تهیدستی خاری نزدم
گرچه چون شانه دو صد زخم نمایان خوردم
دست صائب به سر زلف نگاری نزدم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دست در دامن رنگین بهاری نزدم
ناخنی بر دل گلزار چو خاری نزدم
هوش مصنوعی: به بهار رنگارنگ نزدیک نشدم و هیچ اثری بر دل گلزار نداشتم مانند خاری که به گل‌ها آسیبی نمی‌زند.
شبنمی نیست درین باغ به محرومی من
که دلم خون شد و بر لاله عذاری نزدم
هوش مصنوعی: در این باغ هیچ نشانی از شبنم و لطافت وجود ندارد و من به خاطر ناامیدی‌ام، دلم غمگین و خونین شده است و حتی بر لاله زیبایی هم ناله نکرده‌ام.
دهشت سختی این راه گره کرد مرا
سینه چون آبله بر نشتر خاری نزدم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از دشواری و مشکلاتی که در مسیر زندگی با آن روبه‌رو شده، سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که این سختی‌ها به شدت او را تحت فشار قرار داده و مانند زخم‌های دردناک او را آزار می‌دهد. او همچنین اشاره می‌کند که به هیچ‌وجه به این فشارها پاسخ تند و ناسازگار نداده و از آن‌ها عبور کرده است.
ساختم چون خس گرداب به سرگردانی
دست چون موج به دامان کناری نزدم
هوش مصنوعی: من همچون گیاهی که در گرداب گرفتار شده است، در سردرگمی به سر می‌برم و دستم را مانند موج در دامن ساحل رها نکرده‌ام.
گنج پر گوهر من اشک ندامت کافی است
بر سر گنجی اگر حلقه چو ماری نزدم
هوش مصنوعی: درد و پشیمانی من به اندازه‌ای است که اگر بر روی گنجی ارزنده نشسته باشم، حلقه‌ای که به گردنم می‌افتد همچون ماری خطرناک خواهد بود.
در شکست دل من چرخ چرا می کوشد؟
سنگ بر شیشه پیمانه گساری نزدم
هوش مصنوعی: چرا چرخ روزگار بر دل شکسته‌ام می‌چرخد؟ من که سنگی بر شیشه پیمانه وجودم نیفکنده‌ام.
زان ز عیب و هنر خویش نگشتم آگاه
که به اخلاص در آینه داری نزدم
هوش مصنوعی: من از عیب و هنر خودم بی‌خبر ماندم، زیرا که به خاطر صداقت و مهر ورزیدن، آینه‌ای در برابر من نبود تا خودم را ببینم.
شد سرم خاک درین بادیه و ز پاس ادب
دست چون گرد به فتراک سواری نزدم
هوش مصنوعی: در این مسیر پرخطر، سرم به خاک افتاد و به خاطر حفظ ادب، دستم را مانند گرد و غبار به نرمی روی زین نیاوردم.
گشت خرج کف افسوس، حنای خونم
بوسه بر پای بلورین نگاری نزدم
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از احساس حسرت و ناراحتی خود سخن می‌گوید. او به خرج کردن هزینه‌های جانی و عاطفی خود اشاره می‌کند، و بیان می‌کند که برای عشقش، حتی حاضر است حنای خونش را به عنوان نشانه‌ای از فداکاری و احترام، بر پای محبوبش قرار دهد. این احساس عمیق تعلق و فداکاری نشان‌دهنده ارادت و عشق شدید او به معشوق است.
گرچه سر حلقه دلسوختگانم چون داغ
ناخنی بر جگر لاله عذاری نزدم
هوش مصنوعی: هرچند من در میان عاشقانی هستم که دل‌شان می‌سوزد، اما درد و رنج من به اندازه داغی است که بر گلبرگ‌های لطیف گل‌های عذاری می‌ماند.
تیر تخشی طمع از شیر شکاران دارم
که ز کوتاهی اقبال شکاری نزدم
هوش مصنوعی: من امیدی به شکار شیران ندارم، زیرا به خاطر بدشانسی و نادانی از آن دور مانده‌ام.
سیل بر خانه من زور چرا می آرد؟
من چون بی وقت در خانه یاری نزدم
هوش مصنوعی: چرا سیل بر خانه‌ام فشار می‌آورد؟ من که در زمان نامناسب، کمکی نیافتم.
کار این نشأه سزاوار به اقبال نبود
نه ز عجزست اگر دست به کاری نزدم
هوش مصنوعی: این دنیا و وضعیت کنونی، شایسته‌ی خوشبختی و رویدادهای خوب نیست. این نقص و ناتوانی من نیست که چرا در هیچ‌کاری اقدام نکردم.
به چه تقصیر زرم قسمت آتش گردید؟
خنده چون گل به تهیدستی خاری نزدم
هوش مصنوعی: به چه دلیلی من دچار آتش و سختی شدم؟ چرا که من در شرایط سخت و بی‌پولی، هیچگاه خنده‌ام را مانند گل، تحت فشار و ناراحتی قرار ندادم.
گرچه چون شانه دو صد زخم نمایان خوردم
دست صائب به سر زلف نگاری نزدم
هوش مصنوعی: با اینکه مانند شانه‌ای پر از زخم‌ها و دردهای متعدد هستم، اما به خاطر زیبایی و جذابیت معشوقم هیچ‌گاه به او نزدیک نشدم و به او دستی نزدم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۰۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب