غزل شمارهٔ ۵۶۲
گرچه از درد خزانی شده رخساره ما
می توان چید گل از سینه صد پاره ما
نفس گرم درین بوته نخواهد ماندن
تا شود شیشه می این دل چون خاره ما
گرچه از داغ یتیمی دل ما سوخته است
هست سنگ یده هر مهره گهواره ما
چرب سازد علم از خون شفاعت خواهان
چون برآرد ز میان تیغ، ستمکاره ما
درد خود گر به مسیحای زمان عرض کنیم
می زند بر در بیچارگی از چاره ما
آب دریا نکند ریگ روان را سیراب
سیری از باده ندارد دل میخواره ما
صائب از سعی محال است به انجام رسد
سفر ریگ روان و دل آواره ما
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرچه از درد خزانی شده رخساره ما
می توان چید گل از سینه صد پاره ما
هوش مصنوعی: هرچند که چهرهام از درد و رنج مانند فصل پاییز شده، اما میتوانم از دل پر درد و زخمهایم گلهای زیبایی بچینم.
نفس گرم درین بوته نخواهد ماندن
تا شود شیشه می این دل چون خاره ما
هوش مصنوعی: حرارت و زندگی در این حالت پایدار نخواهد ماند، تا زمانی که دل ما مانند شیشه می جلا پیدا کند و عیب و نقصهایش برطرف شود.
گرچه از داغ یتیمی دل ما سوخته است
هست سنگ یده هر مهره گهواره ما
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دل ما از غم یتیمی سوخته است، اما سنگی که بر روی هر مهره گهواره ما قرار دارد، به ما یادآوری میکند که باید قوی باشیم.
چرب سازد علم از خون شفاعت خواهان
چون برآرد ز میان تیغ، ستمکاره ما
هوش مصنوعی: علم و دانش میتواند به روشنی و شفافیت به کمک کسانی بیاید که از ظلم و ستم رنج میبرند. این علم مانند تیغی است که میتواند تاریکيها را از میان بردارد و به یاری مظلومان بشتابد.
درد خود گر به مسیحای زمان عرض کنیم
می زند بر در بیچارگی از چاره ما
هوش مصنوعی: اگر ما درد خود را به کسی که مانند مسیح است بگوییم، او در را به روی ناامیدی ما میکوبد و از چارهجویی ما دور میشود.
آب دریا نکند ریگ روان را سیراب
سیری از باده ندارد دل میخواره ما
هوش مصنوعی: آب دریا نمیتواند ریگهای روان را سیراب کند، زیرا دل میگسار ما از هیچ مقدار نوشیدنی سیر نمیشود.
صائب از سعی محال است به انجام رسد
سفر ریگ روان و دل آواره ما
هوش مصنوعی: تلاش برای رسیدن به مقصودهای سخت و غیرممکن، مثل سفر کردن بر روی شنهای روان، نتیجهای نخواهد داشت؛ به ویژه در مورد دلهایی که بیقرار و آواره هستند.

صائب