گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۱۴

بی‌خودی داشت ز فکرِ دو جهان آزادم
تا به هوش آمدم از عرش به فرش افتادم
پای من بر سر گنج است چو دیوار یتیم
دست خود بوسه زند هر که کند آبادم
سفر بی‌خودی‌ام پا به رکاب است، کجاست
باددستی که به یک جرعه کند امدادم؟
کار من در گره از پرهنری افتاده است
دارد از جوهر خود مو قلم فولادم
باد یارب ز سعادت همه روزش نوروز
هر که در عید نیاید به مبارکبادم!
ناله مرغِ گرفتار اثرها دارد
خواهد افتاد به دامِ دگران صیادم
خانه آینه را تنگ کند بر شیرین
بیستونی که مصوَّر شود از فرهادم
منم آن گوهرِ شهوار که از غلطانی
از کنار صدف چرخ به خاک افتادم
شبِ آبستنِ امید شد آن روز عقیم
که من از مادرِ سنگین‌دلِ دوران زادم
به چه امید دهم دامن فریاد از دست؟
من که فریادرسی نیست به جز فریادم
نیست آن مصرع برجسته خدنگش صائب
که اگر بال برآرد، برود از یادم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی‌خودی داشت ز فکرِ دو جهان آزادم
تا به هوش آمدم از عرش به فرش افتادم
هوش مصنوعی: در حالت بی‌خیالی و فراغت از فکر به دو جهان، آزاد و راحت بودم، اما وقتی به خود آمدم، از اوج و مقام بلند به پایین و زندگی عادی بازگشتم.
پای من بر سر گنج است چو دیوار یتیم
دست خود بوسه زند هر که کند آبادم
هوش مصنوعی: پای من بر گنجی قرار دارد به مانند دیواری که یتیمی به آن تکیه زده است. هر کسی که به من لطف کند و به من کمک کند، مانند دستی است که دست خود را می‌بوسد و در واقع به آبادانی من کمک می‌کند.
سفر بی‌خودی‌ام پا به رکاب است، کجاست
باددستی که به یک جرعه کند امدادم؟
هوش مصنوعی: سفر ما همچون حالتی است که بدون اراده انجام می‌شود و همسان یک مهمانی در پیش داریم. آیا کسی هست که به ما کمک کند تا تنها با یک جرعه از چشیدنی‌های زندگی، به ما انرژی و یاری برساند؟
کار من در گره از پرهنری افتاده است
دارد از جوهر خود مو قلم فولادم
هوش مصنوعی: من در کار خود به نوعی گیر کرده‌ام که دیگر سرانجامی از آن نمی‌یابم، و این حال تنها به خاطر ذات و خصلت خودم است که مانند قلم فولادی محکم و باارزش است.
باد یارب ز سعادت همه روزش نوروز
هر که در عید نیاید به مبارکبادم!
هوش مصنوعی: ای کاش باد خوشی و سعادت هر روز بر ما بوزد! هر کس در روز عید نیاید، به او تبریک نمی‌گویم!
ناله مرغِ گرفتار اثرها دارد
خواهد افتاد به دامِ دگران صیادم
هوش مصنوعی: مرغی که در چنگال گرفتاری است، صدا و ناله‌اش تأثیرگذار است و ممکن است به زودی به دام دیگران بیفتد.
خانه آینه را تنگ کند بر شیرین
بیستونی که مصوَّر شود از فرهادم
هوش مصنوعی: خانه آینه به قدری کوچک می‌شود که نتواند شیرین بیستونی را در خود جا دهد، به طوری که او از فرهاد تصویر شود.
منم آن گوهرِ شهوار که از غلطانی
از کنار صدف چرخ به خاک افتادم
هوش مصنوعی: من هم همان گوهر قیمتی هستم که از دامن صدف دریا به زمین افتاده‌ام.
شبِ آبستنِ امید شد آن روز عقیم
که من از مادرِ سنگین‌دلِ دوران زادم
هوش مصنوعی: در شب، امید به دنیا آمد و روزی که خالی و بی‌حاصل بود، من از دل سنگین و دردناک زمان به وجود آمدم.
به چه امید دهم دامن فریاد از دست؟
من که فریادرسی نیست به جز فریادم
هوش مصنوعی: نمی‌توانم از فریاد خودم کمک و امیدی داشته باشم، زیرا هیچ کس دیگری نیست که به فریاد من گوش دهد یا به من کمک کند.
نیست آن مصرع برجسته خدنگش صائب
که اگر بال برآرد، برود از یادم
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که اگر آن کسی که به او علاقه دارد، پرواز کند و دور شود، هرگز او را از یاد نخواهم برد.