گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۰۳

تا نظر از گل رخسار تو برداشته ام
مژه دستی است که در پیش نظر داشته ام
بس که رخسار تو در مد نظر داشته ام
دیده ام روی تو، اگر آینه برداشته ام
روز و شب چون مژه در پیش نظر جلوه گرست
نسخه ای کز خط مشکین تو بر داشته ام
می روم هر قدم از هوش و به خود می آیم
تا پی قافله بوی تو بر داشته ام
با دل تنگ ز اسباب جهان ساخته ام
این گره را به عزیزی چو گهر برداشته ام
بر گرانباری من رحم کن ای سیل فنا
که من این بار به امید تو بر داشته ام
شوخی عشق به بازار دوانده است مرا
خانه در سنگ اگر همچو شرر داشته ام
نیستم بی خبر از راز فلک چون نرگس
گرچه دایم به ته پای، نظر داشته ام
حاش الله که کنم شکوه ز قسمت، هر چند
خشک بوده است لبم گر مژه تر داشته ام
گر در آیینه بینم نشناسم خود را
بس که روی ادب پاس نظر داشته ام
چون زنم بال به هم در صف فارغبالان؟
من که هر پر زدنی دام دگر داشته ام
دلش از برق سبکدستی من آب شده است
پیش خورشید گر از موم سپر داشته ام
پرده خون از رخ مقصود به یک سو افتاد
گشت روشن که تماشای دگر داشته ام
چه کشم منت خورشید قیامت صائب؟
من که بر آتش دل دامن تر داشته ام

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا نظر از گل رخسار تو برداشته ام
مژه دستی است که در پیش نظر داشته ام
هوش مصنوعی: زمانی که چهره زیبایت را نگریسته‌ام و از آن رو برگردانده‌ام، مژه‌ام مانند دستی است که برای حفاظت از چشمم در برابر دیدن دیگران در نظر گرفته‌ام.
بس که رخسار تو در مد نظر داشته ام
دیده ام روی تو، اگر آینه برداشته ام
هوش مصنوعی: من آنقدر به چهره‌ات نگاه کرده‌ام که وقتی به آینه نگاه می‌کنم، همان تصویر تو را می‌بینم.
روز و شب چون مژه در پیش نظر جلوه گرست
نسخه ای کز خط مشکین تو بر داشته ام
هوش مصنوعی: روز و شب مثل مژه‌هایی که در مقابل چشم ظاهر می‌شوند، در حال گذرند. من پیامی را از نوشته‌های زیبا و تیره‌ی تو که همچون خط خوشی است، دریافته‌ام.
می روم هر قدم از هوش و به خود می آیم
تا پی قافله بوی تو بر داشته ام
هوش مصنوعی: هر قدم که برمی‌دارم، از یاد می‌روم و زمانی به خود می‌آیم که متوجه می‌شوم دلم برای بوی تو تنگ شده است.
با دل تنگ ز اسباب جهان ساخته ام
این گره را به عزیزی چو گهر برداشته ام
هوش مصنوعی: من با دل پر از غصه و ناامیدی، این گره را با دقت و دلسوزی درست کرده‌ام، گره‌ای که برای کسی که به او عشق می‌ورزم، به ارزش یک جواهر اهمیت دارد.
بر گرانباری من رحم کن ای سیل فنا
که من این بار به امید تو بر داشته ام
هوش مصنوعی: ای طوفان باقی، بر من بخشش کن، زیرا من این بار سنگینی را با امید به کمک تو بر دوش گرفته‌ام.
شوخی عشق به بازار دوانده است مرا
خانه در سنگ اگر همچو شرر داشته ام
هوش مصنوعی: عشق به قدری مرا مشغول و سرگرم کرده که مانند یک آتش‌بس، در هر جایی به سر می‌زنم. حتی اگر منزل من هم سختی و دشواری باشد، باز هم همین حال و روز را دارم.
نیستم بی خبر از راز فلک چون نرگس
گرچه دایم به ته پای، نظر داشته ام
هوش مصنوعی: من از اسرار آسمان بی‌خبر نیستم، مانند نرگسی که هرچند همیشه در ته چاه است، اما همیشه نگاهش به بالا و به سمت نور است.
حاش الله که کنم شکوه ز قسمت، هر چند
خشک بوده است لبم گر مژه تر داشته ام
هوش مصنوعی: خدا نکند که از تقدیر و سرنوشتم ناله کنم، هرچند که همیشه زبانم بی‌زبان و خشک بوده، اما اگر چشمانم کمی اشک داشته‌اند، علامت ناراحتی من بوده است.
گر در آیینه بینم نشناسم خود را
بس که روی ادب پاس نظر داشته ام
هوش مصنوعی: اگر در آینه به خود نگاه کنم و نتوانم خودم را بشناسم، این به خاطر آن است که به زیبایی و ادب اهمیت زیادی داده‌ام.
چون زنم بال به هم در صف فارغبالان؟
من که هر پر زدنی دام دگر داشته ام
هوش مصنوعی: وقتی که بال‌های خود را به هم می‌زنم و به جمع افراد آزاد پرواز می‌کنم، چه فایده‌ای دارد؟ من که هر بار که پرواز کرده‌ام، درگیری و محدودیت دیگری را تجربه کرده‌ام.
دلش از برق سبکدستی من آب شده است
پیش خورشید گر از موم سپر داشته ام
هوش مصنوعی: دلش به خاطر بی‌توجهی و رفتارهای ناامیدکننده من غمگین و نازک شده است، مانند مومی که در نزدیکی آفتاب ذوب می‌شود، حتی اگر قبلاً سپری برای خود داشته‌ام.
پرده خون از رخ مقصود به یک سو افتاد
گشت روشن که تماشای دگر داشته ام
هوش مصنوعی: چهره محبوبم از پس پرده زخم و درد نمایان شد و حالا روشن است که من نگاه دیگری به او داشته‌ام.
چه کشم منت خورشید قیامت صائب؟
من که بر آتش دل دامن تر داشته ام
هوش مصنوعی: چرا باید از خورشید قیامت انتظار مدد داشته باشم؟ من که همیشه در آتش دل خود بسوزم و در رنج و سختی زندگی کنم.