گنجور

غزل شمارهٔ ۵۵۹۷

به اشک از اطلس افلاک داغ شام می شویم
به نور دل، سیاهی از رخ ایام می شویم
ز خاموشی بهاری در دل خود چون صدف دارم
که در دریای تلخ از آب شیرین کام می شویم
لباس کعبه شد از داغ عصیان پرده های دل
من از غفلت به ظاهر جامه احرام می شویم
به ابر نو بهاران نسبت من نیست بینایی
که من از گریه مستانه خط جام می شویم
هلاک من بود در جلوه مستانه ساقی
به آب خضر دست از جان بی آرام می شویم
ز پیغام وصالش نیست بیجا گریه تلخم
که قاصد را ز لب شیرینی پیغام می شویم
به درد آرد دل صیاد را از لاغری صیدم
غبار بال و پر از آب چشم دام می شویم
همان از طاعت من بوی کیفیت نمی آید
اگر سجاده خود در می گلفام می شویم
ندارد مو شکافی حاصلی غیر از پریشانی
ازین خواب پریشان، دیده خود کام می شویم
همان قدمی کشد چون سبزه از آب روان صائب
ز دل چندان که نقش آرزوی خام می شویم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به اشک از اطلس افلاک داغ شام می شویم
به نور دل، سیاهی از رخ ایام می شویم
هوش مصنوعی: با اشک‌هایی که همچون پارچه‌ای نرم و لطیف از آسمان می‌ریزند، احساس غم و اندوه می‌کنیم. اما با نور و روشنایی دل، تاریکی و تلخی روزگار را از چهره‌مان دور می‌سازیم.
ز خاموشی بهاری در دل خود چون صدف دارم
که در دریای تلخ از آب شیرین کام می شویم
هوش مصنوعی: در دل خود به مانند صدف، یک بهار خاموش دارم و در میان دریای تلخ زندگی، به دنبال شیرینی و لذت هستم.
لباس کعبه شد از داغ عصیان پرده های دل
من از غفلت به ظاهر جامه احرام می شویم
هوش مصنوعی: لباس کعبه در اثر گناه و نافرمانی من دچار آسیب شده است و پرده‌های دل من از غفلت دچار نقص شده‌اند، به طوری که اکنون به ظاهر در حال آماده شدن برای اعمال عبادی و احرام هستم.
به ابر نو بهاران نسبت من نیست بینایی
که من از گریه مستانه خط جام می شویم
هوش مصنوعی: برفراز آسمان، ابرهای تازه بهاری به من ارتباطی ندارند. من تنها از شدت گریه‌ای که ناشی از مستی است، می‌توانم رد جام می را از چهره‌ام پاک کنم.
هلاک من بود در جلوه مستانه ساقی
به آب خضر دست از جان بی آرام می شویم
هوش مصنوعی: در برابر زیبایی و دلربایی ساقی، که گویی شبیه آب خضر است، من به خاطر عشق و شوق جانم را به راحتی از دست می‌دهم و بی‌قرار می‌شوم.
ز پیغام وصالش نیست بیجا گریه تلخم
که قاصد را ز لب شیرینی پیغام می شویم
هوش مصنوعی: نامه‌ای که از طرف معشوق می‌آید، حالم را تغییر می‌دهد. به خاطر این پیغام، بی‌دلیل گریه می‌کنم و شیرینی خبر را از قاصد می‌گیرم.
به درد آرد دل صیاد را از لاغری صیدم
غبار بال و پر از آب چشم دام می شویم
هوش مصنوعی: صیاد به خاطر لاغری شکارش دلش به درد می‌آید و من از اشک‌هایم، غبار بال و پرم را پاک کرده‌ام.
همان از طاعت من بوی کیفیت نمی آید
اگر سجاده خود در می گلفام می شویم
هوش مصنوعی: اگر در عبادت من نشانه ای از کیفیت و خوبی نیست، پس حتی اگر سجاده ام را در دنیای زیبای عشق پهن کنم، تأثیری نخواهد داشت.
ندارد مو شکافی حاصلی غیر از پریشانی
ازین خواب پریشان، دیده خود کام می شویم
هوش مصنوعی: خواب آشفته‌ای که می‌بینیم، نتیجه‌ای جز بی‌نظمی و پریشانی ندارد. از این خواب به ستوه آمده، خود را به آرامش می‌رسانیم.
همان قدمی کشد چون سبزه از آب روان صائب
ز دل چندان که نقش آرزوی خام می شویم
هوش مصنوعی: انسان در زندگی با آرزوها و خواسته‌های خود دست و پنجه نرم می‌کند. مانند سبزه‌ای که از آب جاری رشد می‌کند، ما هم باید به سمت آرزوهایمان حرکت کنیم و تلاش کنیم تا به آنها برسیم. در این مسیر، گاهی اوقات ممکن است به خاطر آرزویی که در دل داریم، دچار ناامیدی شویم و احساس کنیم که به چیزی که می‌خواستیم، نرسیده‌ایم.