غزل شمارهٔ ۵۵۹۳
زمین کان نمک گردیده است از شور سودایم
به جای گرد مجنون خیزداز دامان صحرایم
ریاض دردمندی را من آن نخل برومندم
که می ریزد چو اوراق خزان داغ از سراپایم
خلل در لنگر تمکین من طوفان نیندازد
ز بس از گوهر سنجیده لبریزست دریایم
ندارد نقطه خاک سیه روشندلی چون من
فلک واکرده مکتوبی است پیش چشم بینایم
درین دریای پر آشوب خود را جمع چون سازم؟
که وحشت می کند از یکدگر چون موج اعضایم
به دنبال تمنا می روم با آن که می دانم
که می سازد بیابان مرگ ناکامی تمنایم
فریب مهربانی خوردم از گردون، ندانستم
که در دل بشکند خاری که بیرون آرد از پایم
درین معموره وحشت فزا در هر کجا باشم
بغیر از گوشه دل، عضو بیرون رفته از جایم
ز فکر نرگس مخمور او بیماریی دارم
که می سوزد به جای شمع بر بالین مسیحایم
خدا از بر گریز این نوبهاران را نگه دارد
که از فیض هوا قد می کشد چون سرو مینایم
در احیای سخن می کرد انفاسم مسیحایی
اگر درد سخن می داشت صائب کارفرمایم
غزل شمارهٔ ۵۵۹۲: رخی در ماتم مطلب به خون اندوده می خواهمغزل شمارهٔ ۵۵۹۴: ز بی ظرفی به روی گرم جانان برنمی آیم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زمین کان نمک گردیده است از شور سودایم
به جای گرد مجنون خیزداز دامان صحرایم
هوش مصنوعی: زمین به خاطر عشق و شور و شوق من مانند نمک تلخ شده است و بهجای اینکه من همچون مجنون از دامن بیابان برخواهم خیزید، احساس میکنم که درد و اندوه در من وجود دارد.
ریاض دردمندی را من آن نخل برومندم
که می ریزد چو اوراق خزان داغ از سراپایم
هوش مصنوعی: من مانند درختی بلند و سرسبز هستم که در فصل پاییز، برگهایش یکی پس از دیگری میریزند و این حالت درد و رنج را از سر تا پا در وجودم حس میکنم.
خلل در لنگر تمکین من طوفان نیندازد
ز بس از گوهر سنجیده لبریزست دریایم
هوش مصنوعی: در اثر مشکلات و نواقص نمیتوانم تحت تأثیر طوفان قرار بگیرم، زیرا در درونم از ارزش و گوهر زیادی برخوردار هستم.
ندارد نقطه خاک سیه روشندلی چون من
فلک واکرده مکتوبی است پیش چشم بینایم
هوش مصنوعی: هیچ نقطهای در زمین نیست که مانند من، روشنی دل داشته باشد؛ آسمان نامهای نوشته که در پیش چشم بینای من قرار دارد.
درین دریای پر آشوب خود را جمع چون سازم؟
که وحشت می کند از یکدگر چون موج اعضایم
هوش مصنوعی: در این دریای بیقراری، چگونه میتوانم خود را آرام کنم؟ چرا که اعضای بدنم از یکدیگر دور میشوند و احساس ترس میکنند، مانند امواجی که در دریا به هم میزنند.
به دنبال تمنا می روم با آن که می دانم
که می سازد بیابان مرگ ناکامی تمنایم
هوش مصنوعی: من به دنبال خواستههایم میروم، هرچند میدانم که در این راه، آغوش بیابان مرگ و ناامیدی انتظارم را میکشد.
فریب مهربانی خوردم از گردون، ندانستم
که در دل بشکند خاری که بیرون آرد از پایم
هوش مصنوعی: من به فریبندگی و مهربانی آسمان اعتماد کردم و نفهمیدم که آنچه به ظاهر خوب به نظر میرسد، ممکن است در دل من دردناک باشد و به زودی به من آسیب بزند.
درین معموره وحشت فزا در هر کجا باشم
بغیر از گوشه دل، عضو بیرون رفته از جایم
هوش مصنوعی: در این شهر پر از تنهایی، در هر کجا که باشم، جز در گوشه دل، احساس بیجایی و گمشدگی میکنم.
ز فکر نرگس مخمور او بیماریی دارم
که می سوزد به جای شمع بر بالین مسیحایم
هوش مصنوعی: از تأمل در چشمهای مست نرگس، حالتی برایم پیش آمده که مانند آتش میسوزاند و به جای شمع، بر سر بالین درمانگرم حضور دارد.
خدا از بر گریز این نوبهاران را نگه دارد
که از فیض هوا قد می کشد چون سرو مینایم
هوش مصنوعی: خداوند از برکت این بهارهای تازه حفظ کند، چرا که به واسطهی هوای خوب، من نیز مانند سرو به قد و قامت میافزایم.
در احیای سخن می کرد انفاسم مسیحایی
اگر درد سخن می داشت صائب کارفرمایم
هوش مصنوعی: اگر در زمینه سخنوری توانایی داشتم و میتوانستم کلامم را به شکلی زنده و مؤثر بیان کنم، آیا ممکن بود که اگر در بیان احساسات و دردهای سخن مشکل میداشتم، همچنان از من برای این کار درخواست میکردند؟