غزل شمارهٔ ۵۵۹۲
رخی در ماتم مطلب به خون اندوده می خواهم
دلی چون دیده قربانیان آسوده می خواهم
زبانی سر به مهر خامشی چون غنچه پیکان
سری فارغ ز فکر بوده و نابوده می خواهم
ز صد رهرو به پیمودن یکی منزل نمی یابد
من از منزل نشان در راه ناپیموده می خواهم
ندارد ساده لوحی همچو من دنیای بی حاصل
که روی مطلب از آیینه نزدوده می خواهم
ز گلزاری که چون باد صبا صد پرده در دارد
من از مشکل پسندی غنچه نگشوده می خواهم
زهی غفلت که از ماتم سرای چرخ مینایی
دل خوش، جان بی غم، خاطر آسوده می خواهم
ز آهویی که نتوان یافت از شوخی غبارش را
من از غفلت برای زخم، مشک سوده می خواهم
نمی آید ز من همراهی هر نو سفر صائب
رفیقی پای در راه طلب فرسوده می خواهم
غزل شمارهٔ ۵۵۹۱: نوای عندلیبان را زهم نگسسته می خواهمغزل شمارهٔ ۵۵۹۳: زمین کان نمک گردیده است از شور سودایم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رخی در ماتم مطلب به خون اندوده می خواهم
دلی چون دیده قربانیان آسوده می خواهم
هوش مصنوعی: من میخواهم چهرهای با غمی عمیق داشته باشم که نماد سوگواری است و دلم را چون چشمان قربانیان که در آرامشند، آرام و آسوده میطلبم.
زبانی سر به مهر خامشی چون غنچه پیکان
سری فارغ ز فکر بوده و نابوده می خواهم
هوش مصنوعی: زبان خاموشی مانند غنچه ای پنهان است و من میخواهم که این سرپوشیدگی از فکر و اندیشه آزاد باشد و وجودی بیتأمل و خالی از دغدغه داشته باشد.
ز صد رهرو به پیمودن یکی منزل نمی یابد
من از منزل نشان در راه ناپیموده می خواهم
هوش مصنوعی: از میان بسیاری از مسافران، تنها یک نفر به مقصد میرسد. اما من به دنبال نشانهای از منزل در راههایی هستم که هنوز طی نشدهاند.
ندارد ساده لوحی همچو من دنیای بی حاصل
که روی مطلب از آیینه نزدوده می خواهم
هوش مصنوعی: کسی به سادگی من در این دنیا وجود ندارد، دنیایی که بیفایده است و من میخواهم حقیقت را از آینهای که پاک نکردهام، ببینم.
ز گلزاری که چون باد صبا صد پرده در دارد
من از مشکل پسندی غنچه نگشوده می خواهم
هوش مصنوعی: از باغی که به زیبایی و تنوع خود، چون نسیم صبح، هزاران گل دارد، من به خاطر دقت و سختگیریام، به دنبال غنچهای هستم که هنوز باز نشده است.
زهی غفلت که از ماتم سرای چرخ مینایی
دل خوش، جان بی غم، خاطر آسوده می خواهم
هوش مصنوعی: ای کاش که غفلت نداشتم از درد و رنج زندگی، چون دل غمگین و بیخبر از مشکلات، آرامش و خوشحالی میخواهم.
ز آهویی که نتوان یافت از شوخی غبارش را
من از غفلت برای زخم، مشک سوده می خواهم
هوش مصنوعی: من از دلخوشی که به خاطر غفلت وجود دارد، برای التیام زخمهایم به یاد آن آهو که پیدا نمیشود، به مشک سوده نیاز دارم.
نمی آید ز من همراهی هر نو سفر صائب
رفیقی پای در راه طلب فرسوده می خواهم
هوش مصنوعی: من در سفرهای جدید نمیتوانم همراهی پیدا کنم و به دنبال رفیقی هستم که در مسیر جستجوی علم و معرفت، تجربههای زیادی داشته باشد و خستگی راه را از سر گذرانده باشد.