غزل شمارهٔ ۵۵۹۱
نوای عندلیبان را زهم نگسسته می خواهم
چو موج این نغمه سیراب را پیوسته می خواهم
می خامم، کمال من بود در جوش تنهایی
ازین میخانه چون، هم خانه ای در بسته می خواهم
زتنهایی گره در رشته پرواز می افتد
سبک پروازی از قید علایق جسته می خواهم
کمند عشق دنبال سر آزاده می گردد
ز فکر هر دو عالم خاطر وارسته می خواهم
زمین نرم رعنا می کند نازک نهالان را
سخنهای بلند از مردم آهسته می خواهم
ندارم حسرت تخت سلیمان و سریر جم
به دامان تو گرد خویش را بنشسته می خواهم
به دیدن نیستم قانع چو طفل اشک از گلشن
ز اوراق دل و لخت جگر گلدسته می خواهم
نسازم تلخ عیش خود به خواهشهای گوناگون
دهن گر وا کنم وصل شکر چون پسته می خواهم
مکن منعم اگر بر آتش سوزان زنم خود را
سپند شوخ چشمم، معنی برجسته می خواهم
اگر از گریه فارغ نیستم شمع معذورم
به دریا جویبار خویش را پیوسته می خواهم
ز گفتار ملایم وحشت من می شود ساکن
همیشه تندرستی از نسیم خسته می خواهم
شکست خاطر احباب صائب نیست کار من
که قلب دشمن خونخوار را نشکسته می خواهم
غزل شمارهٔ ۵۵۹۰: دل پرخون از آن زلف شکارانداز میخواهمغزل شمارهٔ ۵۵۹۲: رخی در ماتم مطلب به خون اندوده می خواهم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نوای عندلیبان را زهم نگسسته می خواهم
چو موج این نغمه سیراب را پیوسته می خواهم
هوش مصنوعی: من میخواهم صدای بلبلان هرگز از هم جدا نشود، مانند موجی که پیوسته در حال نوشیدن این نغمه است.
می خامم، کمال من بود در جوش تنهایی
ازین میخانه چون، هم خانه ای در بسته می خواهم
هوش مصنوعی: من در تنهایی خود غرق در شوق و عشق هستم و کمال من در این حس است. از این میخانه، تنها به دنبال همنشینی هستم که مانند یک در بسته، آرامش و امنیت را برای من به ارمغان بیاورد.
زتنهایی گره در رشته پرواز می افتد
سبک پروازی از قید علایق جسته می خواهم
هوش مصنوعی: به دلیل تنهایی، از آزاد شدن و پرواز کردن احساس میکنم که باید از محدودیتها و وابستگیهایم رها شوم و به سمت آزادی بروم.
کمند عشق دنبال سر آزاده می گردد
ز فکر هر دو عالم خاطر وارسته می خواهم
هوش مصنوعی: عشق همچون کمند، به دنباله روح آزاد میگردد و من از دل و فکر جهانهای متفاوت، به دنبال خاطر و ذهنی آزاد هستم.
زمین نرم رعنا می کند نازک نهالان را
سخنهای بلند از مردم آهسته می خواهم
هوش مصنوعی: زمین با لطافت و محبت، نهالان نازک را رشد میدهد و من دوست دارم که انسانها با کلامی ملایم و آرام صحبت کنند.
ندارم حسرت تخت سلیمان و سریر جم
به دامان تو گرد خویش را بنشسته می خواهم
هوش مصنوعی: من آرزو ندارم که مثل تخت سلیمان یا سریر جم را داشته باشم، بلکه تنها خواستهام این است که در آغوش تو آرام گیرم.
به دیدن نیستم قانع چو طفل اشک از گلشن
ز اوراق دل و لخت جگر گلدسته می خواهم
هوش مصنوعی: من هرگز به دیدن و تماشا قانع نیستم، مانند کودکی که از دلش اشک میریزد. من میخواهم از گلزار دل و جگر گداختهام، پرچم و گلدستهای به دست آورم.
نسازم تلخ عیش خود به خواهشهای گوناگون
دهن گر وا کنم وصل شکر چون پسته می خواهم
هوش مصنوعی: من زندگیام را به خاطر خواستههای مختلف تلخ نمیکنم. اگر دلم را باز کنم، به شیرینی عشق میرسیدم و چون میخواهم شیرینی را بچشم، مانند پسته برایم خوشایند خواهد بود.
مکن منعم اگر بر آتش سوزان زنم خود را
سپند شوخ چشمم، معنی برجسته می خواهم
هوش مصنوعی: اگر مرا از نعمتها محروم کنی، خود را در آتش عشق میسوزانم. من به دنبال معانی عمیق و برجسته هستم.
اگر از گریه فارغ نیستم شمع معذورم
به دریا جویبار خویش را پیوسته می خواهم
هوش مصنوعی: اگر در حال گریه هستم و نمیتوانم از آن خلاص شوم، از این رو مثل شمعی هستم که نمیتواند از سوختن بازایستد. همیشه در جستجوی مسیر و سرنوشتم هستم، مانند جویباری که به دریا میپیوندد.
ز گفتار ملایم وحشت من می شود ساکن
همیشه تندرستی از نسیم خسته می خواهم
هوش مصنوعی: از سخنان نرم و ملایم، دلم آرام میگیرد. همیشه آرزوی سلامتی دارم و از نسیم خسته و فرسوده کمک میطلبم.
شکست خاطر احباب صائب نیست کار من
که قلب دشمن خونخوار را نشکسته می خواهم
هوش مصنوعی: من به خاطر ناراحت کردن دوستانم کار خطرناکی نمیکنم، چون هدفم این است که قلب دشمنی بیرحم را بشکنم.