غزل شمارهٔ ۵۵۹۰
دل پرخون از آن زلف شکارانداز میخواهم
چه گستاخم که خون کبک از شهباز میخواهم
چو شبنم شستهام دست امید از دامن گلشن
ز خورشید بلنداختر پَرِ پرواز میخواهم
ز گردون بداختر کام جویم، سادهلوحی بین
که من خط نجات از سینهٔ شهباز میخواهم
دماغی از چراغ تنگدستان تیرهتر دارم
میی خونگرمتر از شعلهٔ آواز میخواهم
چو زلف چنگ چون در دامن مطرب نیاویزم؟
کمند عشرت رم کرده را از ساز میخواهم
ندارد قوت برخاستن از جا سپند من
ز روی گرم آتش شهپر پرواز میخواهم
در آن مجلس که نبود روی گرمی، پای نگذارم
سپندم، از حریر شعله پایانداز میخواهم
ز زلفش سازگاری چشم دارم صائب از خامی
ثمر از شاخسار چنگل شهباز میخواهم
غزل شمارهٔ ۵۵۸۹: نه رنگ و بو درین گلشن، نه برگ و بار می خواهمغزل شمارهٔ ۵۵۹۱: نوای عندلیبان را زهم نگسسته می خواهم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل پرخون از آن زلف شکارانداز میخواهم
چه گستاخم که خون کبک از شهباز میخواهم
هوش مصنوعی: دل من از غم زلف تو خونین است و از تو چه آرزویی دارم! چقدر بیباکم که حتی خون کبک را از پرندهای چون شهباز میخواهم.
چو شبنم شستهام دست امید از دامن گلشن
ز خورشید بلنداختر پَرِ پرواز میخواهم
هوش مصنوعی: من مانند شبنمی هستم که پس از باران از دامن گلستان جدا شدهام و اکنون از بلندای آسمان، آرزوی پرواز و بلندپروازی دارم.
ز گردون بداختر کام جویم، سادهلوحی بین
که من خط نجات از سینهٔ شهباز میخواهم
هوش مصنوعی: من به دنبال طلبی از آسمان بالاتر هستم، اما در عین حال، سادگی مرا میبینید که به دنبال راه نجاتی از دل پرندهای کوچک میگردم.
دماغی از چراغ تنگدستان تیرهتر دارم
میی خونگرمتر از شعلهٔ آواز میخواهم
هوش مصنوعی: من دارای روحی ناآرام و دلزدهام که حتی از نور ضعیف چراغ تنگدستان نیز کدرتر است. من به دنبال شعلهای گرم و پرشور از آواز هستم که احساسات مرا برانگیزد.
چو زلف چنگ چون در دامن مطرب نیاویزم؟
کمند عشرت رم کرده را از ساز میخواهم
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم مانند زلفی که شبیه چنگ است، در دامن نوازنده خود را بیندازم؟ من به دنبال کمند شادمانی هستم که از ساز به دور رفته است.
ندارد قوت برخاستن از جا سپند من
ز روی گرم آتش شهپر پرواز میخواهم
هوش مصنوعی: من از جایی که هستم توان برخاستن ندارم، اما از دل گرمای آتش، خواهان پرواز و اوج گرفتن هستم.
در آن مجلس که نبود روی گرمی، پای نگذارم
سپندم، از حریر شعله پایانداز میخواهم
هوش مصنوعی: در مجلسی که کسی با چهرهی گرم و دوستداشتنی حضور ندارد، من قدم نمیزنم. از میان حریر، شعلهای برای پایاندازم میطلبم.
ز زلفش سازگاری چشم دارم صائب از خامی
ثمر از شاخسار چنگل شهباز میخواهم
هوش مصنوعی: من از زیبایی و جذابیت زلف او دل میبرم و از ناپختگی خود ناراحتم. میخواهم از شاخسار تنهایی و مشکلات، به ثمر برسم و مانند پرندهای آزاد و شجاع، پرواز کنم.