غزل شمارهٔ ۵۵۹
تا به کی در ته زنگار بود خنجر ما؟
چند باشد چو زره زیر قبا جوهر ما؟
لاله با دامن صحرای قیامت چه کند؟
فارغ از داغ بود سینه غم پرور ما
نیست امروز به جمعیت ما سوخته ای
بال پروانه بود یک ورق از دفتر ما
گریه بر حال کسان بیشتر از خود داریم
بر مراد دگران سیر کند اختر ما
می زند شورش ما هر دو جهان را بر هم
نشود کوه غم یار اگر لنگر ما
جگر سوخته ماست نهانخانه عشق
آتش طور بود در ته خاکستر ما
دشمن از صحبت ما کامروا می خیزد
نیست چون شمع درین انجمن از ما سر ما
آرزو در دل غم دیده ما آه شود
رگ خامی برد از عود برون مجمر ما
از پریخانه چین باج ستاند فانوس
ریخت تا در قدم شمع تو بال و پر ما
گریه شادی ما تلخ نگردد صائب
آسمان شیشه خود گر شکند بر سر ما
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا به کی در ته زنگار بود خنجر ما؟
چند باشد چو زره زیر قبا جوهر ما؟
هوش مصنوعی: تا چه زمانی خنجر ما در زنگار و بیاستفاده بماند؟ چه مدت میتواند جوهر ما زیر زره پنهان بماند؟
لاله با دامن صحرای قیامت چه کند؟
فارغ از داغ بود سینه غم پرور ما
هوش مصنوعی: لاله در دشت و بیابان قیامت چه کاری میتواند بکند؟ در حالی که سینه ما پر از درد و غم است و او از این موضوع بیخبر است.
نیست امروز به جمعیت ما سوخته ای
بال پروانه بود یک ورق از دفتر ما
هوش مصنوعی: امروز در جمع ما کسی نیست که مانند پروانه به دور آتش بچرخد و از عشق بسوزد؛ فقط یک ورق از داستان زندگیمان باقی مانده است.
گریه بر حال کسان بیشتر از خود داریم
بر مراد دگران سیر کند اختر ما
هوش مصنوعی: ما بیشتر بر حال دیگران میگرییم تا بر حال خود، ولی ستارهی خوشبختی ما به سمت آرزوهای دیگران حرکت میکند.
می زند شورش ما هر دو جهان را بر هم
نشود کوه غم یار اگر لنگر ما
هوش مصنوعی: ما با شور و شوقی که داریم، هر دو جهان را به هم میزنیم و اگر غم یار وجود داشته باشد، نمیتواند ما را متوقف کند.
جگر سوخته ماست نهانخانه عشق
آتش طور بود در ته خاکستر ما
هوش مصنوعی: دلمان پر از درد و سوز است و عشق ما مانند آتش سوزان در زیر خاکستر پنهان مانده.
دشمن از صحبت ما کامروا می خیزد
نیست چون شمع درین انجمن از ما سر ما
هوش مصنوعی: دشمن از گفتگوی ما بهرهمند میشود، اما ما مانند شمعی در این جمع، از خود نوری نمیتابانیم.
آرزو در دل غم دیده ما آه شود
رگ خامی برد از عود برون مجمر ما
هوش مصنوعی: آرزوهای ما در دل غم، به آتش تبدیل میشود و رگ نازک ما را از عود خارج میکند و به ما نشاط میبخشد.
از پریخانه چین باج ستاند فانوس
ریخت تا در قدم شمع تو بال و پر ما
هوش مصنوعی: از سرزمین چین، نور و زیبایی به دست آوردند و آن را به قدوم تو تقدیم کردند تا شمع وجود تو، جان و روح ما را روشن کند.
گریه شادی ما تلخ نگردد صائب
آسمان شیشه خود گر شکند بر سر ما
هوش مصنوعی: اگرچه ما در شادی خود اشک میریزیم، اما افسوس که حتی اگر آسمان شیشهای ما را بشکند، تلخی آن را احساس نخواهیم کرد.

صائب