غزل شمارهٔ ۵۵۸۷
ز ناکامی گل از همصحبتان یار می چینم
گلی کز یار باید چیدن از اغیار می چینم
گل از نظاره آن آتشین رخسار می چینم
زبخت سبز از آتش گل بی خار می چینم
گلی کز حسن روزافزون آن دلدار می چینم
به جای خویشتن باشد اگر صد بار می چینم
ادب پرورده عشقم ندارد دست گستاخی
به چشم پاک، گل از عارض دلدار می چینم
ز رنگ آمیزی شرم و حیا در هر نگاهی من
هزاران رنگ گل زان آتشین رخسار می چینم
ز یک گل گرچه ممکن نیست چندین گل چیدن
من از روی حجاب آلود آن دلدار می چینم
گر از سنگین دلی بر روی من در باغبان بندد
ز چشم دوربین گل از در و دیوار می چینم
مروت نیست رو گرداندن از چشم من حیران
که من درد و بلا زان نرگس بیمار می چینم
ز ناشایستگی در آستینم می شود پنهان
گل خورشید اگر از بهر آن دستار می چینم
گلی کز بوستان چون بلبلان زین پیش می چیدم
زیکرنگی کنون از غنچه منقار می چینم
به کام خضر آب زندگی را تلخ می سازد
گل زخمی که من زان تیغ بی زنهار می چینم
ز خارستان دنیا نیست بر خاطر مرا زخمی
که از باریک بینی گل ز نیش خار می چینم
همان ریزند خار از ناسپاسیها به چشم من
به مژگان گرچه از راه عزیزان خار می چینم
چنان ترسیده است از عقده دلبستگی چشمم
که بیش از خار، دامن از گل بی خار می چینم
به نعل واژگون نتوان مرا گمراه گرداندن
گل تسبیح من از حلقه ز نار می چینم
از آن سالم بود چون گردباد از سنگ پای من
که با این سرکشی از راه مردم خار می چینم
زقرب گل نصیب دیده شبنم نمی گردد
گلی کز دور من از رخنه دیوار می چینم
سحر گل می کند چون آفتاب از جبهه ای صائب
دل شب هر گلی کز عالم انوار می چینم
که دارد حسن عالمگیر دلدار مرا صائب؟
به هر جانب که رو آرم گل از دیدار می چینم
غزل شمارهٔ ۵۵۸۶: تمتع با کمال قرب از آن رعنا نمیبینمغزل شمارهٔ ۵۵۸۸: ز تیغش خونبهای دل به صد امید می خواهم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز ناکامی گل از همصحبتان یار می چینم
گلی کز یار باید چیدن از اغیار می چینم
هوش مصنوعی: از بیتوفیقی و ناامیدی، از همصحبتانم یاری میطلبم و به جای گلی که باید از یار چید، از دیگران میچینم.
گل از نظاره آن آتشین رخسار می چینم
زبخت سبز از آتش گل بی خار می چینم
هوش مصنوعی: من از دیدن چهره درخشان و آتشین تو، گل میچینم و با شانس خوب، گلهای بدون خار را از آتش برمیدارم.
گلی کز حسن روزافزون آن دلدار می چینم
به جای خویشتن باشد اگر صد بار می چینم
هوش مصنوعی: من گلی را از زیبایی روزافزون آن محبوب میچینم که به جای خودم باشد؛ حتی اگر صد بار هم این کار را انجام دهم.
ادب پرورده عشقم ندارد دست گستاخی
به چشم پاک، گل از عارض دلدار می چینم
هوش مصنوعی: عشق من به قدری با نزاکت و ادب است که هرگز اجازه نمیدهد به چشم معشوق نگاه بیادبانهای بیفکنم. من تنها با احترام و محبت از زیباییهای او بهرهمند میشوم و همچون گلی از چهرهاش میچینم.
ز رنگ آمیزی شرم و حیا در هر نگاهی من
هزاران رنگ گل زان آتشین رخسار می چینم
هوش مصنوعی: در هر نگاهی که به من میاندازند، شرم و حیا به رنگهای مختلفی در میآید و من از زیبایی آن چهره آتشین، هزاران گل رنگارنگ را به تصویر میکشم.
ز یک گل گرچه ممکن نیست چندین گل چیدن
من از روی حجاب آلود آن دلدار می چینم
هوش مصنوعی: اگرچه از یک گل نمیتوان چندین گل برداشت، اما من از دل زیبای آن محبوب، با وجود حجاب و پردههایی که وجود دارد، زیباترین لحظات را میچیند.
گر از سنگین دلی بر روی من در باغبان بندد
ز چشم دوربین گل از در و دیوار می چینم
هوش مصنوعی: اگر از دلی سنگین بر من بخواهد که به باغبان اشاره کند، من به دور از چشمانش، از در و دیوار گل میچینم.
مروت نیست رو گرداندن از چشم من حیران
که من درد و بلا زان نرگس بیمار می چینم
هوش مصنوعی: مروت این است که شما از نگاه کسی که حیران و سرگردان است، دور نشوید؛ چرا که من رنج و مصیبت خود را از آن نرگس بیمار به دست میآورم.
ز ناشایستگی در آستینم می شود پنهان
گل خورشید اگر از بهر آن دستار می چینم
هوش مصنوعی: از نادرستیها و کارهای ناپسند خودم را در وجودم پنهان میکنم. اگر بخواهم برای افرادی که دور و برم هستند حسن نیتی نشان بدهم، باید تلاش کنم تا این نقایص را اصلاح کنم.
گلی کز بوستان چون بلبلان زین پیش می چیدم
زیکرنگی کنون از غنچه منقار می چینم
هوش مصنوعی: گلی که قبلاً از باغ مانند بلبلان میچیدم، حالا به خاطر یکنواختی، از غنچهای که به وجود آوردهام میچینم.
به کام خضر آب زندگی را تلخ می سازد
گل زخمی که من زان تیغ بی زنهار می چینم
هوش مصنوعی: خضر، که نماد دانایی و درک عمیق است، باعث میشود که زندگی شیرین، به تلخی بدل شود. زخمی که گل باعث آن شده، نشاندهنده درد و رنجی است که من از چیدن گلهای خطرناک و آسیبزا متحمل میشوم.
ز خارستان دنیا نیست بر خاطر مرا زخمی
که از باریک بینی گل ز نیش خار می چینم
هوش مصنوعی: در دنیای پر از بدیها و مشکلات، برای من زخم و آسیبهای روحی وجود ندارد؛ زیرا از دقت و توجه به زیباییها، مثل گل، حتی از آسیبهایی که خارها به وجود میآورند، یاد میگیرم و آنها را تحمل میکنم.
همان ریزند خار از ناسپاسیها به چشم من
به مژگان گرچه از راه عزیزان خار می چینم
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر بیاحترامیها پر از خار شده است، اما با مژگانم بهچشم عزیزانم، خارهایی را که از راه محبت و دوستی برمیدارم.
چنان ترسیده است از عقده دلبستگی چشمم
که بیش از خار، دامن از گل بی خار می چینم
هوش مصنوعی: چشمم از ترس وابستگی و دلبستگی به کسی، به قدری ترسیده که حتی از گلهای بیخار هم بیشتر از خاری میچینم.
به نعل واژگون نتوان مرا گمراه گرداندن
گل تسبیح من از حلقه ز نار می چینم
هوش مصنوعی: به راحتی نمیتوان مرا فریب داد. من مانند گلی هستم که از آتش میروید و در دستانم تسبیحی دارم که از این گل ساخته شده است.
از آن سالم بود چون گردباد از سنگ پای من
که با این سرکشی از راه مردم خار می چینم
هوش مصنوعی: شاید به نظرتان بیاهمیت بیاید، اما من که به این افتخار میکنم که با قدرت و سرسختی خود از موانع عبور میکنم. همانطور که گردباد نمیتواند بر سنگی تأثیر بگذارد، من نیز با ارادهام از راه مردم دور نیستم و در جستجوی آنچه میخواهم به سراغ آن میروم.
زقرب گل نصیب دیده شبنم نمی گردد
گلی کز دور من از رخنه دیوار می چینم
هوش مصنوعی: از گل، فقط شبنم که به چشم میرسد نصیب کسی نمیشود، گلی که من از پشت دیوار و از دور میچینم.
سحر گل می کند چون آفتاب از جبهه ای صائب
دل شب هر گلی کز عالم انوار می چینم
هوش مصنوعی: صبح که میشود، گلها مینمایانند و مانند خورشید از افق بیرون میآیند. من هم از دنیای نورانی که در اطرافم است، هر گلی را که میبینم، چیده و به دل خود میافزایم.
که دارد حسن عالمگیر دلدار مرا صائب؟
به هر جانب که رو آرم گل از دیدار می چینم
هوش مصنوعی: آیا کسی میداند که محبوب من، که زیباییاش در همه جا پراکنده است، کجاست؟ چون هر طرفی که نگاه میکنم، از زیبایی او گلچین میکنم.