گنجور

غزل شمارهٔ ۵۵۰

گر به گلزار بری آن رخ افروخته را
گل به بلبل نگذارد جگرسوخته را
هر که پوشد ز جهان چشم، نماند بی رزق
طعمه از دست بود باز نظر دوخته را
نکند چرخ تعدی به جگرسوختگان
سرمه در کار نباشد نفس سوخته را
منت زلف مکش دل چو گرفتار تو شد
رشته حاجت نبود طایر آموخته را
نیست حاجت شب پروانه ما را به چراغ
شمع از خود بود این بال و پر افروخته را
دلت ای غنچه محال است سبکبار شود
تا نریزی ز بغل این زر اندوخته را
ایمن از زخم زبان شد ز خموشی صائب
نیست اندیشه ز سوزن دهن دوخته را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر به گلزار بری آن رخ افروخته را
گل به بلبل نگذارد جگرسوخته را
هوش مصنوعی: اگر به باغ گل بروی، آن چهره درخشان تو اجازه نخواهد داد که بلبل دل شکسته‌اش را فراموش کند.
هر که پوشد ز جهان چشم، نماند بی رزق
طعمه از دست بود باز نظر دوخته را
هوش مصنوعی: هر کس که از دنیا چشم بپوشد و به چیزهای مادی اهمیت ندهد، هرگز بدون نعمت و روزی نخواهد ماند. او همچنان به هدف و مقصود خود نگاه می‌کند و به نتیجه‌ی تلاش‌هایش خواهد رسید.
نکند چرخ تعدی به جگرسوختگان
سرمه در کار نباشد نفس سوخته را
هوش مصنوعی: شاید گردش روزگار به کسانی که درد دل دارند و جگر سوخته‌اند، ظلم کند، ولی برای کسی که به عمق این سوختگی پی برده است، فرصتی برای تنفس و آرامش وجود ندارد.
منت زلف مکش دل چو گرفتار تو شد
رشته حاجت نبود طایر آموخته را
هوش مصنوعی: هرگز به خاطر زلف تو منت نکش، زیرا دل وقتی که به دام تو افتاد، دیگر نیازی به درخواست ندارد؛ مانند پرنده‌ای که یاد گرفته پرواز کند و نیازی به راهنمایی ندارد.
نیست حاجت شب پروانه ما را به چراغ
شمع از خود بود این بال و پر افروخته را
هوش مصنوعی: شب پروانه‌ای ما دیگر نیازی به شمع و روشنایی ندارد، زیرا این بال و پر درخشان خود را از درون خود داریم.
دلت ای غنچه محال است سبکبار شود
تا نریزی ز بغل این زر اندوخته را
هوش مصنوعی: قلبت، ای گل حسرت، هرگز نمی‌تواند بی‌بار باشد، چرا که تا زمانی که گنجینه‌ات را از دست ندهی، نمی‌توانی از بار مسئولیت‌ها رهایی یابی.
ایمن از زخم زبان شد ز خموشی صائب
نیست اندیشه ز سوزن دهن دوخته را
هوش مصنوعی: آدمی که در سکوت خود از زخم زبان‌ها در امان است، نباید به یاد زخم‌های کوچک و جراحات بی‌اهمیت بیفتد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۵۰ به خوانش عندلیب