گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۸۰

گر چنین از کف عنان توسن دل می دهیم
رفته رفته پشت بردیوار منزل می دهیم
خلوت در انجمن را اعتبار دیگرست
ما ز خلوت دوستیها تن به محفل می دهیم
امتحان قوت بازوی دریا می کنیم
ما عنان چون موج اگر گاهی به ساحل می دهیم
خاک ما افتادگان را دست دامنگیر نیست
جان به آواز جرس در پای محمل می دهیم
آه اگر افتد به روی کعبه دل چشم ما
ما که دل از کف زطوف کعبه گل می دهیم
باسبکروحان گرانجانی نمودن مشکل است
پیش باد صبح جان چون شمع محفل می دهیم
زخم خاری صید ما را می کشد در خاک و خون
بی سبب تصدیع دست و تیغ قاتل می دهیم
بحر اگر چون پنجه مرجان بود در دست ها
چون جواب تلخ بی منت به سایل می دهیم
صائب از قحط هم آوازست در دشت جنون
گوش اگر گاهی به فریاد سلاسل می دهیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر چنین از کف عنان توسن دل می دهیم
رفته رفته پشت بردیوار منزل می دهیم
هوش مصنوعی: اگر چنین دل را به دست تو بسپاریم، به مرور زمان احساسات و آرزوهایمان را به دیوارهای خانه‌مان هم منتقل خواهیم کرد.
خلوت در انجمن را اعتبار دیگرست
ما ز خلوت دوستیها تن به محفل می دهیم
هوش مصنوعی: تنهایی در جمع، ارزش و اهمیت خاصی دارد. ما در مِحافل دوستی‌ها، با دل و جان حاضر می‌شویم.
امتحان قوت بازوی دریا می کنیم
ما عنان چون موج اگر گاهی به ساحل می دهیم
هوش مصنوعی: ما برای سنجش قدرت و توانایی‌امان، مانند دریا عمل می‌کنیم. اگر گاهی عنان و کنترل خود را به ساحل می‌دهیم، این فقط در مواقع خاصی است.
خاک ما افتادگان را دست دامنگیر نیست
جان به آواز جرس در پای محمل می دهیم
هوش مصنوعی: خاک ما که به زمین افتاده است، به ما آسیب نمی‌زند. ما جان خود را در هنگام شنیدن صدای جرس، به نشانه تسلیم آزادانه می‌گذاریم.
آه اگر افتد به روی کعبه دل چشم ما
ما که دل از کف زطوف کعبه گل می دهیم
هوش مصنوعی: اگر دل ما به کعبه بیفتد و چشم ما بر آن باشد، ما که از عشق و شوق خود دست می‌کشیم و برای زیبایی کعبه، گل و گلبرگ می‌دهیم.
باسبکروحان گرانجانی نمودن مشکل است
پیش باد صبح جان چون شمع محفل می دهیم
هوش مصنوعی: سخت است که در برابر طوفان صبحگاهی، با روحی سبک و آزاد خود را به جلو برانیم. مانند شمعی در جمع، جان خود را فدای روشنایی می‌کنیم.
زخم خاری صید ما را می کشد در خاک و خون
بی سبب تصدیع دست و تیغ قاتل می دهیم
هوش مصنوعی: زخم و درد ناشی از اشتیاق و عشق ما را به عمیق‌ترین حالت رنج می‌اندازد و در این حال، بدون هیچ دلیلی خود را در معرض خطر و آسیب قرار می‌دهیم.
بحر اگر چون پنجه مرجان بود در دست ها
چون جواب تلخ بی منت به سایل می دهیم
هوش مصنوعی: اگر دریا مانند انگشتان ما قرمز مثل مرجان باشد، ما هم به سوال‌کنندگان با بی‌میلی و جوابی تلخ پاسخ می‌دهیم.
صائب از قحط هم آوازست در دشت جنون
گوش اگر گاهی به فریاد سلاسل می دهیم
هوش مصنوعی: صائب در این بیت به این موضوع اشاره دارد که حتی در زمان‌های سخت و دشوار، مانند قحطی، صدای فریاد انسان‌ها در بستر جنون و دیوانگی، به نوعی به هم می‌پپیوندد. به این معنا که احساسات و عواطف ما در لحظات بحرانی و ملتهب به هم نزدیک‌تر می‌شوند و ما شاید در چنین لحظاتی به بیان و ابراز خود پرداخته و صداها و احساسات‌مان را بیان کنیم.