غزل شمارهٔ ۵۴۸۱
حدیث تلخ ناصح کرد بیخود چون می نابم
زبان مار شد از مستی غفلت رگ خوابم
به گرد من رسیدن کار هر سبک جولان
که از دریا غبارآلود بیرون رفت سیلابم
چنان ناسازگاری ریشه دارد در وجود من
که از شیرازه مژگان پریشان می شود خوابم
همان چشم چراغ از تنگدستان جهان دارم
اگر چه طاق در حاجت روایی همچو محرابم
به زور جذبه من زور دریا برنمی آید
به ساحل می کشانم گر نهنگ افتد به قلابم
مباش ای ساده لوح از ظاهر هموار من ایمن
که دارد برقها پوشیده زیر ابر سنجابم
نگردید از سفیدیهای مو آیینه ام روشن
زهی غفلت که در صبح قیامت می برد خوابم
پس از عمری که از نیسان گرفتم قطره آبی
گره شد چون گهر از تشنه چشمان در گلو آبم
به نسبت گر شود سررشته پیوندها محکم
مرا این بس که با موی میان یار همتابم
مکن ای شمع با من سرکشی کز پاکدامانی
به یک خمیازه خشک از تو قانع همچو محرابم
خموشی بر نیاید با دل پرشور من صائب
نه آن بحرم که مهر لب تواند گشت گردابم
غزل شمارهٔ ۵۴۸۰: گر چنین از کف عنان توسن دل می دهیمغزل شمارهٔ ۵۴۸۲: ز کوشش حاصلی غیر از غبار دل نمی یابم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حدیث تلخ ناصح کرد بیخود چون می نابم
زبان مار شد از مستی غفلت رگ خوابم
هوش مصنوعی: ناصح با حرفهای تلخش مرا نصیحت کرد، اما من مانند کسی که شراب ناب نوشیده، بیخبر از واقعیت بودم. اثر آن مستی باعث شد که از حقیقت دور شده و به خواب عمیق فرو روم.
به گرد من رسیدن کار هر سبک جولان
که از دریا غبارآلود بیرون رفت سیلابم
هوش مصنوعی: هر کسی که به دور من میرسد، مانند مخلوقاتی است که از دریا بیرون آمده و به طوفان و آشفتگی دچار شدهاند. من در این شرایط همچون سیلابی هستم که تمامی این آشفتهگیها را به خود میکشد.
چنان ناسازگاری ریشه دارد در وجود من
که از شیرازه مژگان پریشان می شود خوابم
هوش مصنوعی: وجود من پر از ناهماهنگی و تضاد است که حتی خوابم را هم تحت تاثیر قرار میدهد و باعث میشود چشمانم به هم نریزد و آرامش نداشته باشد.
همان چشم چراغ از تنگدستان جهان دارم
اگر چه طاق در حاجت روایی همچو محرابم
هوش مصنوعی: من نوری دارم که از نگاه تنگدستان برمیآید؛ هرچند به اندازهای که در درخواستها و حاجتمندیها به من میرسند، مانند یک محراب در صفای تقدس هستم.
به زور جذبه من زور دریا برنمی آید
به ساحل می کشانم گر نهنگ افتد به قلابم
هوش مصنوعی: من با قدرت و جذبهای که دارم، میتوانم دریای پرخروش را به آرامش بکشانم و حتی اگر نهنگی در صید من بیفتد، آن را نیز به ساحل خواهم آورد.
مباش ای ساده لوح از ظاهر هموار من ایمن
که دارد برقها پوشیده زیر ابر سنجابم
هوش مصنوعی: ای سادهدل، به ظاهر آرام و روان من دلخوش نباش، زیرا زیر این ظاهر ممکن است خطرهای پنهان وجود داشته باشد.
نگردید از سفیدیهای مو آیینه ام روشن
زهی غفلت که در صبح قیامت می برد خوابم
هوش مصنوعی: به موهای سفید من توجه نکنید؛ آینهام روشن است. ای وای از بیخبری، چرا که در روز قیامت خواب آلود هستم و بیدار نمیشوم.
پس از عمری که از نیسان گرفتم قطره آبی
گره شد چون گهر از تشنه چشمان در گلو آبم
هوش مصنوعی: پس از سالها که از زندگیام گذشت، حالا یک قطره آب برایم مانند گنجی ارزشمند شده است، که از چشمان تشنهام در گلویم حسرتبار میکشد.
به نسبت گر شود سررشته پیوندها محکم
مرا این بس که با موی میان یار همتابم
هوش مصنوعی: اگر پیوندها محکمتر شوند، برای من همین کافی است که با موی یار برابر هستم.
مکن ای شمع با من سرکشی کز پاکدامانی
به یک خمیازه خشک از تو قانع همچو محرابم
هوش مصنوعی: ای شمع، با من سرکش نباش، چرا که من همچون محراب، از پاکدامنی و خلوص تو راضیام و حتی با یک خمیازه از تو، نیازم برطرف میشود.
خموشی بر نیاید با دل پرشور من صائب
نه آن بحرم که مهر لب تواند گشت گردابم
هوش مصنوعی: دل پرشور من نمیتواند خاموش بماند، صائب. من آنقدر در عشق غرق شدهام که سکوت برایم ممکن نیست. من در این دریا، به چرخش و طغیانی گرفتارم که مهر و محبت لبی (عزیزی) میتواند آن را به وجود آورد.

صائب