گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۷۷

دست اگر کوتاه باشد آرزویی می کنیم
زلف مشکین ترا از دور بویی می کنیم
طاعت ما نیست غیراز شستن دست از جهان
گر نماز از ما نمی آید وضویی می کنیم
نیست غمخواری که بخشد خانه ما را صفا
سینه را از آه گاهی رفت و رویی می کنیم
تا رسد وقتی که باید بر زمین انداختن
خرقه تن را به آب و نان رفویی می کنیم
گرچه می دانیم گل مست شراب غفلت است
همچو بلبل در گلستان هایهویی می کنیم
نیست بویی از وفا هر چند این گلزار را
گر گل کاغذ به دست افتاد بویی می کنیم
چون حباب شوخ چشم ما به صاف باده نیست
صلح ازین میخانه با درد سبویی می کنیم
قطره چون در موج بهر آویخت دریا می شود
جان زار خویش را پیوند مویی می کنیم
مور ما را نیست پروای شکوه سلطنت
گر دهد رو با سلیمان گفتگویی می کنیم
بیش ازین از زاهدان امساک می انصاف نیست
این غبار آلودگان را شستشویی می کنیم
در جهان بیوفا اندیشه منزل خطاست
می رود سیلاب تا ما فکر جویی می کنیم
گرچه نتوان یافتن آن گوهر نایاب را
تا نفس باقی است صائب جستجویی می کنیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دست اگر کوتاه باشد آرزویی می کنیم
زلف مشکین ترا از دور بویی می کنیم
هوش مصنوعی: اگرچه دست ما به تو نمی‌رسد، اما باز هم آرزو می‌کنیم و از فاصله بوی خوش زلف سیاهت را استشمام می‌کنیم.
طاعت ما نیست غیراز شستن دست از جهان
گر نماز از ما نمی آید وضویی می کنیم
هوش مصنوعی: ما فقط می‌توانیم از این دنیا دل ببریم و خود را از آن جدا کنیم. اگر نتوانیم عبادت کنیم، حداقل می‌توانیم خود را پاک کنیم و به تمرین طهارت بپردازیم.
نیست غمخواری که بخشد خانه ما را صفا
سینه را از آه گاهی رفت و رویی می کنیم
هوش مصنوعی: هیچ دل‌رحمی وجود ندارد که خانه ما را آرامش ببخشد و سینه‌ام را از غم پر نکند. گاهی اوقات با آه و ناله، رو به سوی خدا می‌کوشیم.
تا رسد وقتی که باید بر زمین انداختن
خرقه تن را به آب و نان رفویی می کنیم
هوش مصنوعی: زمانی خواهد رسید که باید لباس مادی و زندگی دنیوی خود را کنار بگذاریم، اما در حال حاضر به دنبال تامین نیازهای زندگی مانند آب و نان هستیم.
گرچه می دانیم گل مست شراب غفلت است
همچو بلبل در گلستان هایهویی می کنیم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه ما می‌دانیم که زیبایی و لذت‌های زندگی می‌تواند ما را از حقیقت دور کند، همچنان مانند بلبل در باغ‌ها به شادی و بی‌خیالی می‌پردازیم.
نیست بویی از وفا هر چند این گلزار را
گر گل کاغذ به دست افتاد بویی می کنیم
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که در باغ گل، خبری از وفا و صداقت نیست. حتی اگر گل‌های کاغذی را در دستان خود داشته باشیم، باز هم بویی از حقیقت و محبت احساس نمی‌شود.
چون حباب شوخ چشم ما به صاف باده نیست
صلح ازین میخانه با درد سبویی می کنیم
هوش مصنوعی: چشم‌های خوشحال و بازیگوش ما مانند حباب‌هایی هستند که در میان شراب صاف و زلال وجود ندارند. به همین خاطر، ما برای آرامش و صلح در این میخانه، با درد و رنج خود سر و کار داریم.
قطره چون در موج بهر آویخت دریا می شود
جان زار خویش را پیوند مویی می کنیم
هوش مصنوعی: قطره وقتی که به موج دریا می‌پیوندد، جان زار و ناتوان خود را با رشته‌ای نازک مرتبط می‌کند.
مور ما را نیست پروای شکوه سلطنت
گر دهد رو با سلیمان گفتگویی می کنیم
هوش مصنوعی: مور، به زندگی خود اهمیت می‌دهد و به عظمت سلطنت اهمیتی نمی‌دهد. اگر فرصتی دست دهد، با سلیمان صحبت می‌کند.
بیش ازین از زاهدان امساک می انصاف نیست
این غبار آلودگان را شستشویی می کنیم
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توان از زاهدان توقع داشت که دست از خودداری و کناره‌گیری بردارند. ما کسانی را که در مسیر گناه و غفلت هستند، پاک خواهیم کرد.
در جهان بیوفا اندیشه منزل خطاست
می رود سیلاب تا ما فکر جویی می کنیم
هوش مصنوعی: جهان بی‌وفا و ناپایدار است و افکار ما در آن سراب می‌زنند، در حالی که مشکلات و تحولات به سرعت در حال وقوع‌اند و ما همچنان درگیر خیال‌پردازی و جستجوی اندیشه‌های خود هستیم.
گرچه نتوان یافتن آن گوهر نایاب را
تا نفس باقی است صائب جستجویی می کنیم
هوش مصنوعی: اگرچه پیدا کردن آن سنگ قیمتی و کمیاب ممکن نیست، تا زمانی که زنده‌ایم، به جستجوی آن ادامه خواهیم داد.

حاشیه ها

1398/10/07 21:01
احمد اسدی

با سلام،
در بیت هشتم عبارت "موج بحر" صحیح هست که به اشتباه "موج بهر" تایپ شده است.