گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۷۳

مستیی کو تا ره صحرای محشر سرکنیم
شیشه را سرو کنار چشمه کوثر کنیم
چهره وحدت نهان در زیر زلف کثرت اس
خواب آسایش مگر در شورش محشر کنیم
تخم حرص ما ندارد ریشه در ریگ روان
ما به اشک تاک کشت خویشتن راتر کنیم
بر قفس زورآوران مرغان باغ دیگرند
ما شکست بیضه را در کار بال و پر کنیم
شعله سرگرمی ما داغ دارد مهر را
می شود بیهوش دارو خاک اگر بر سر کنیم
گر نباشد در میان روی تو از یک آه گرم
آب را در دیده آیینه خاکستر کنیم
هر چه کیفیت ندارد صحبتش بار دل است
طاعت صدساله را در کار یک ساغر کنیم
همت ما پنجه فولاد را برتافته است
رخنه از مژگان تر در سد اسکندر کنیم
نیست شوری در نمکدان بزم هستی را مگر
داغ خود را خوش نمک از شورش محشر کنیم
قدر در اشک را مژگان چه می داند که چیست
رشته جان را امانت دار این گوهر کنیم
حنظل گردون نسازد عیش ما را تلخکام
ما به اکسیر قناعت زهر را شکر کنیم
چشم می پوشیم از آن زلف پریشان تا به چند
دیده را آیینه دار شورش محشر کنیم
این غزل را خامه صائب به دیوان می برد
جای دارد صفحه خورشید را مسطر کنیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مستیی کو تا ره صحرای محشر سرکنیم
شیشه را سرو کنار چشمه کوثر کنیم
هوش مصنوعی: آیا نمی‌توانیم با شادی و سرخوشی در مسیر حیات حرکت کنیم و مانند گیاهی زیبا از چشمه زلال زندگی بهره‌مند شویم؟
چهره وحدت نهان در زیر زلف کثرت اس
خواب آسایش مگر در شورش محشر کنیم
هوش مصنوعی: چهره یکتایی در زیر زیبایی‌های فراوان پنهان است و آرامش حقیقی جز در هیجان و شور زندگی به دست نمی‌آید.
تخم حرص ما ندارد ریشه در ریگ روان
ما به اشک تاک کشت خویشتن راتر کنیم
هوش مصنوعی: حرص و طمع ما ریشه‌ای عمیق ندارد، مانند ریگ که در جریان آب به راحتی جابه‌جا می‌شود. احساسات و نارضایتی‌های خود را با اشک‌هایمان از بین می‌بریم و به آرامش می‌رسیم.
بر قفس زورآوران مرغان باغ دیگرند
ما شکست بیضه را در کار بال و پر کنیم
هوش مصنوعی: در قفس قدرتمندان، پرندگان باغ آزاد دیگر هستند. ما شکستگی تخم را فراموش نکرده و در تلاش برای رشد بال و پر خود خواهیم بود.
شعله سرگرمی ما داغ دارد مهر را
می شود بیهوش دارو خاک اگر بر سر کنیم
هوش مصنوعی: شعله سرگرمی ما به شدت احساساتمان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. وقتی که عشق ما به اوج می‌رسد، ممکن است به حالتی بی‌خبری برسیم، مانند اینکه اگر خاک بر سر کنیم، هیچ تأثیری نخواهد داشت.
گر نباشد در میان روی تو از یک آه گرم
آب را در دیده آیینه خاکستر کنیم
هوش مصنوعی: اگر در چهره‌ات نشانی از محبت نباشد، حتی با یک آه داغ، می‌توانیم تصویر عاشقانه‌مان را به خاکستر تبدیل کنیم.
هر چه کیفیت ندارد صحبتش بار دل است
طاعت صدساله را در کار یک ساغر کنیم
هوش مصنوعی: هر چیزی که ارزش و کیفیت ندارد، تنها صحبت کردن درباره‌اش برای دل heavy است. ما می‌توانیم دینی که سال‌ها به دوش داریم را در یک لیوان شراب خالی کنیم.
همت ما پنجه فولاد را برتافته است
رخنه از مژگان تر در سد اسکندر کنیم
هوش مصنوعی: ما با اراده و عزمی راسخ، می‌خواهیم با نگاهی جذاب و دلربا به سدی که اسکندر ساخته، نفوذ کنیم.
نیست شوری در نمکدان بزم هستی را مگر
داغ خود را خوش نمک از شورش محشر کنیم
هوش مصنوعی: در زندگی چیزی از شور و حال و نشاط وجود ندارد، مگر اینکه خودمان با چشیدن تلخی یا دردهایمان، آن‌ها را به تجربه‌ای شیرین تبدیل کنیم.
قدر در اشک را مژگان چه می داند که چیست
رشته جان را امانت دار این گوهر کنیم
هوش مصنوعی: مژگان (جلای چشم) نمی‌داند اشک چقدر ارزشمند است و نمی‌داند که چقدر این اشک‌ها برای جان انسان مهم و باارزش هستند. بنابراین باید این گوهر و ارزش را حفظ کنیم.
حنظل گردون نسازد عیش ما را تلخکام
ما به اکسیر قناعت زهر را شکر کنیم
هوش مصنوعی: زندگی ما را تلخ نمی‌کند، حتی اگر حوادث سخت و ناخوشایند مثل حنظل (میوه تلخ) دور و بر ما باشد. ما با استفاده از قناعت و راضی بودن به آنچه داریم، می‌توانیم زهر تلخی‌ها را به شیرینی تبدیل کنیم.
چشم می پوشیم از آن زلف پریشان تا به چند
دیده را آیینه دار شورش محشر کنیم
هوش مصنوعی: ما از زلف پریشان و نامنظم چشم می‌پوشیم تا به مدت زیادی نگذاریم که چشم‌هایمان مانند آینه‌ای، شور و هیجان روز قیامت را نشان دهند.
این غزل را خامه صائب به دیوان می برد
جای دارد صفحه خورشید را مسطر کنیم
هوش مصنوعی: این غزل توسط صائب نوشته شده و او آن را به دیوانش می‌برد. سزاوار است که ما زیبایی‌های آفتاب را نیز به گونه‌ای منظم و مرتب بر روی صفحه قرار دهیم.