گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۷۱

چند چون اخگر نفس در زیر خاکستر زنیم
خیز تا از چرخ نیلی خیمه بالاتر زنیم
از بساط خاک برچینیم بزم عیش را
با مسیحا در سپهر چارمین ساغر زنیم
بزم گل بازی فرو چینیم در گلزار قدس
ثابت و سیار را چون گل به یکدیگر زنیم
در بساط آفرینش هر چه درد و داغ هست
دسته بندیم و به رغبت همچو گل برسر زنیم
راه امن بیخودی را کاروان در کار نیست
چون قدح تنها به قلب باده احمر زنیم
خار و خاشاک وجود خویش را چون گردبار
جمع سازیم و زبرق آه آتش در زنیم
نیست پروای سیاهی برق عالمسوز را
یکقلم آتش به کلک و کاغذ و دفتر زنیم
گرد هستی را فرو شوییم از رخسار روح
در دل تیغ شهادت غوطه چون جوهر زنیم
بستر از خون بالش از شمشیر مردان کرده اند
چون زنان پیر تا کی تکیه بر بستر زنیم
بیقراری بادبان کشتی وامانده است
موج گردیم و بر این دریا بی لنگر زنیم
مجمر گردون ندارد عرصه جولان ما
سر برون چون شعله بیباک ازین مجمر زنیم
نه دماغ انجمن نه برگ خلوت مانده است
عالم دیگر بجوییم و در دیگر زنیم
این جواب آن که می گوید حکیم غزنوی
تا کی از هجران او ما دستها بر سر زنیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند چون اخگر نفس در زیر خاکستر زنیم
خیز تا از چرخ نیلی خیمه بالاتر زنیم
هوش مصنوعی: چند بار باید احساسات و آرزوهای نهفته‌ام را زیر خاکستر پنهان کنم؟ بیایید برخیزیم و تلاش کنیم تا از حوادث و شرایط سخت فراتر برویم و به آرزوهایمان نزدیک‌تر شویم.
از بساط خاک برچینیم بزم عیش را
با مسیحا در سپهر چارمین ساغر زنیم
هوش مصنوعی: بیایید سفره‌ی گک بگشاییم و جشن خوشی را با مسیحا در آسمان چهارم برپا کنیم.
بزم گل بازی فرو چینیم در گلزار قدس
ثابت و سیار را چون گل به یکدیگر زنیم
هوش مصنوعی: در جشن و سرور گل‌ها، ما بازی را کنار می‌گذاریم و در باغی که سرشار از نعمت و زیبایی است، ثابت و متغیر را مانند گل‌ها به هم نزدیک می‌کنیم و به یکدیگر پیوند می‌دهیم.
در بساط آفرینش هر چه درد و داغ هست
دسته بندیم و به رغبت همچو گل برسر زنیم
هوش مصنوعی: در زندگی و دنیا، هر نوع درد و رنجی که وجود دارد را جمع‌آوری می‌کنیم و با خوشحالی و زیبایی آن را مانند یک گل بر سر خود قرار می‌دهیم.
راه امن بیخودی را کاروان در کار نیست
چون قدح تنها به قلب باده احمر زنیم
هوش مصنوعی: داستان از این قرار است که در راهی که بی‌خیالی و رهایی از دغدغه‌ها وجود دارد، هیچ حرکتی و کاروانی نمی‌تواند به ما کمک کند. زیرا همان‌طور که ما تنها با یک فنجان می‌توانیم شراب قرمز را به دل خود بنوشیم و لذت ببریم، در این مسیر هم باید با دل خود پیش برویم و تجربه کنیم.
خار و خاشاک وجود خویش را چون گردبار
جمع سازیم و زبرق آه آتش در زنیم
هوش مصنوعی: هرگونه زباله و ناچیزی که در وجود خود داریم را جمع‌آوری کنیم و با تلنگری از درد و غم، شعله‌ای از عشق و شوق را بیفروزیم.
نیست پروای سیاهی برق عالمسوز را
یکقلم آتش به کلک و کاغذ و دفتر زنیم
هوش مصنوعی: ما نگران تیرگی و تاریکی ای که نور را خاموش می‌کند نیستیم؛ یکسره با قلم و کاغذ، بر آتش آن زخم خواهیم زد.
گرد هستی را فرو شوییم از رخسار روح
در دل تیغ شهادت غوطه چون جوهر زنیم
هوش مصنوعی: ما تمام تجلیات وجود را از چهره روح پاک می‌کنیم و در دل شهادت غوطه‌ور می‌شویم، به گونه‌ای که مانند جوهری باارزش از آن بهره‌برداری کنیم.
بستر از خون بالش از شمشیر مردان کرده اند
چون زنان پیر تا کی تکیه بر بستر زنیم
هوش مصنوعی: به خاطر جنگ و خشونت، بستر زندگی ما از خون و درد پر شده و بالش‌های ما به خاطر شمشیر مردان شکل گرفته‌اند. حالا چه زمانی باید به راحتی بر روی بستر دیگران تکیه کنیم و از آن بهره ببریم؟
بیقراری بادبان کشتی وامانده است
موج گردیم و بر این دریا بی لنگر زنیم
هوش مصنوعی: بادبان کشتی که در دریا مانده، نگران و بی‌قرارت است و ما در این دریا بدون لنگر به سمت موج‌ها حرکت می‌کنیم.
مجمر گردون ندارد عرصه جولان ما
سر برون چون شعله بیباک ازین مجمر زنیم
هوش مصنوعی: ما در دنیای بزرگ و وسیع آسمان، جایی برای نمایش خود نداریم. مانند شعله‌ای سرکش و بی‌پروا، از این مکان محدود به بیرون می‌زنیم.
نه دماغ انجمن نه برگ خلوت مانده است
عالم دیگر بجوییم و در دیگر زنیم
هوش مصنوعی: در این جهان نه نشانه‌ای از جمعیت و نه فضایی برای تنهایی باقی مانده است. بیایید به دنبال جهانی دیگر باشیم و در آنجا به زندگی ادامه دهیم.
این جواب آن که می گوید حکیم غزنوی
تا کی از هجران او ما دستها بر سر زنیم
هوش مصنوعی: این پاسخ به کسی است که می‌پرسد حکیم غزنوی تا کی باید به خاطر فراق معشوقش غمگین و ناراحت باشد.