گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۶۹

ما چو صبح از راست گفتاری علم در عالمیم
محرم آیینه خورشید از پاس دمیم
از گرانقدری درین دریا گره گردیده ایم
ورنه چون آب گهر ما فارغ از بیش و کمیم
سروآزادیم بر ما بی بریها بار نیست
با کمال تنگدستی تازه روی و خرمیم
خواهد افتادن به فکر ما سلیمان زمان
گر به دست دیو نفس افتاده همچون خاتمیم
در دل سنگین او داریم راهی چون شرار
گر به ظاهر در حریم وصل او نامحرمیم
دست افسوس است برگ ما و بار دل ثمر
ما درین بستانسرا گویا که نخل ماتمیم
پرده برداریم اگر از داغ عالمسوز عشق
خاکدان آفرینش را سواد اعظمیم
سعی در طی کردن طومار شهرت می کنیم
ورنه ما در باد دستی پیش پیش حاتمیم
مدتی آدم گل از نظاره فردوس چید
ای بهشت عاشقان آخر نه ما هم آدمیم
چشم ما پوشیده گردیده است از شرم حضور
ورنه با گل در ته یک پیرهن چون شبنمیم
دم زدن کفرست در جایی که عیسی ناطق است
حق به دست ماست گر خاموش همچون مریمیم
برنمی آید ز ابر آن آفتاب بی زوال
ورنه ما آماده فانی شدن چون شبنمیم
در ته یک پیرهن چون بوی گل با برگ گل
هم زیکدیگر جدا افتاده و هم با همیم
بی زبانی مخزن اسرار را باشد کلید
ما به مهر خامشی مستغنی از جام جمیم
روزی فرزند گردد هر چه می کارد پدر
ما چو گندم سینه چاک از انفعال آدمیم
چشم بد باشد به قدر نقش چون افتد زیاد
ما ز چشم شور مردم ایمن از نقش کمیم
عقده ها داریم در دل صائب از بی حاصلی
گرچه از آزادگی سرو ریاض عالمیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما چو صبح از راست گفتاری علم در عالمیم
محرم آیینه خورشید از پاس دمیم
هوش مصنوعی: ما مانند صبح، با راستگویی و دانش در دنیا حضور داریم و در حقیقت، از نور و روشنی خورشید بهره‌مند شده‌ایم و از مراقبت و حفظ آن آگاهی داریم.
از گرانقدری درین دریا گره گردیده ایم
ورنه چون آب گهر ما فارغ از بیش و کمیم
هوش مصنوعی: ما به دلیل ارزش و اهمیت زیادی که داریم در این دریا به هم گره خورده‌ایم. وگرنه همانند آب و مروارید، از کم و زیادی بی‌نیازیم.
سروآزادیم بر ما بی بریها بار نیست
با کمال تنگدستی تازه روی و خرمیم
هوش مصنوعی: ما همچون سروهای آزادیم و از مشکلات و سختی‌ها نگران نیستیم. حتی با وجود تنگدستی و کمبودها، همچنان شاداب و سرزنده‌ایم.
خواهد افتادن به فکر ما سلیمان زمان
گر به دست دیو نفس افتاده همچون خاتمیم
هوش مصنوعی: اگر فکر ما به قدرت سلیمان زمان بیفتد، حتی اگر در دست دیو نفس گرفتار شویم، چنانکه خاتم به دست می‌آید.
در دل سنگین او داریم راهی چون شرار
گر به ظاهر در حریم وصل او نامحرمیم
هوش مصنوعی: در دل انسان سنگین‌دل او، ما راهی داریم مثل شعله‌ای که در صورت ظاهر، در امنیت و نزدیکی او به مانند نامحرمان هستیم.
دست افسوس است برگ ما و بار دل ثمر
ما درین بستانسرا گویا که نخل ماتمیم
هوش مصنوعی: ما در این باغ کوچک، فقط حسرت در دست داریم و دل‌مان پر از غم است؛ گویی که درخت نخل، بی‌ثمر و بی‌فایده است.
پرده برداریم اگر از داغ عالمسوز عشق
خاکدان آفرینش را سواد اعظمیم
هوش مصنوعی: اگر پرده‌ها را کنار بزنیم و از شعله سوزان عشق پرده‌برداری کنیم، آن‌گاه می‌توانیم درک کنیم که وجود و آفرینش چه غم و درد عمیقی دارد.
سعی در طی کردن طومار شهرت می کنیم
ورنه ما در باد دستی پیش پیش حاتمیم
هوش مصنوعی: ما تلاش می‌کنیم تا در مسیر کسب شهرت و آوازه پیش برویم، در غیر این صورت فقط در هدر دادن زمان و فرصت‌ها هستیم.
مدتی آدم گل از نظاره فردوس چید
ای بهشت عاشقان آخر نه ما هم آدمیم
هوش مصنوعی: مدتی من نیز از زیبایی‌های بهشت لذت بردم، ای بهشت عاشقان، اما در نهایت ما هم انسان هستیم.
چشم ما پوشیده گردیده است از شرم حضور
ورنه با گل در ته یک پیرهن چون شبنمیم
هوش مصنوعی: چشم ما از حضور معشوق خجالت زده است وگرنه با گل در انتهای یک پیراهن مثل شبنم می‌درخشیدیم.
دم زدن کفرست در جایی که عیسی ناطق است
حق به دست ماست گر خاموش همچون مریمیم
هوش مصنوعی: حرف زدن درباره‌ی کفر در جایی که سخنانی چون عیسی وجود دارد نادرست است. حق در دستان ماست، حتی اگر مانند مریم ساکت و خاموش باشیم.
برنمی آید ز ابر آن آفتاب بی زوال
ورنه ما آماده فانی شدن چون شبنمیم
هوش مصنوعی: خورشید همیشه در حال تابیدن است و هیچ دلیلی برای خاموشی آن وجود ندارد. اما ما، مانند شمعی در تاریکی، آماده‌ایم تا به روزی که تمام می‌شویم، برسیم.
در ته یک پیرهن چون بوی گل با برگ گل
هم زیکدیگر جدا افتاده و هم با همیم
هوش مصنوعی: در زیر یک پیرهن، بوی گل و برگ گل نه تنها از هم جدا هستند، بلکه در عین حال به هم وابسته‌اند و همراه یکدیگرند.
بی زبانی مخزن اسرار را باشد کلید
ما به مهر خامشی مستغنی از جام جمیم
هوش مصنوعی: بی زبانی، رازهای عمیق و پنهان را در دل دارد و سکوت ما به تنهایی کافی است، نیاز به نوشیدن جامهای پر از معانی ندارد.
روزی فرزند گردد هر چه می کارد پدر
ما چو گندم سینه چاک از انفعال آدمیم
هوش مصنوعی: هر چیزی که پدر می‌کارد، روزی فرزندی از آن به بار می‌آید. ما نیز مانند گندمی هستیم که به خاطر اعمال و رفتار خود تحت تأثیر قرار می‌گیریم.
چشم بد باشد به قدر نقش چون افتد زیاد
ما ز چشم شور مردم ایمن از نقش کمیم
هوش مصنوعی: اگر کسی به ما نگاه بدی بیندازد، تأثیر منفی آن به اندازه اثر نقش و نگار بر روی یک سطح است. اما ما از نیروی منفی دیگران در امانیم، زیرا خود را کمتر از نقوش و تزئینات می‌دانیم.
عقده ها داریم در دل صائب از بی حاصلی
گرچه از آزادگی سرو ریاض عالمیم
هوش مصنوعی: ما در دل خود دردها و کمبودهایی داریم، اما با وجود اینکه به بی‌نتیجه بودن برخی از تلاش‌ها پی برده‌ایم، از آزادگی و نجابت خود بهره‌مند هستیم و در دنیای علم و ادب مانند سروهای آزاد و شکوفا هستیم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1398/05/16 03:08
بنده hashemimasoud۶۸@yahoo.com

بیت 6: افسون غلط، افسوس صحیح