گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۶۳

ما ز شغل آب و گل آیینه را پرداختیم
خانه سازی را به خودسازی مبدل ساختیم
می کند خون در جگر باد خزان را همچو سرو
رایت سبزی که از آزادگی افراختیم
تا نسوزد آرزو در دل، نگردد سینه صاف
ما به این خاکستر این آیینه را پرداختیم
گوهر درد طلب در دامن ساحل نبود
قطره خود را عبث واصل به دریا ساختیم
از نفس آیینه ما داشت زنگ تیرگی
صاف شد آیینه ما تا نفس را باختیم
بخت رو گردان شد از ما تا برآوردیم تیغ
فتح از ما بود در هرجا سپر انداختیم
نیست صائب خاکساران را دماغ انتقام
ما به فردای جزا دیوان خود انداختیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما ز شغل آب و گل آیینه را پرداختیم
خانه سازی را به خودسازی مبدل ساختیم
هوش مصنوعی: ما از کار مادی و جسمانی گذر کردیم و به پرتوافکنی درون خود پرداختیم. به جای ساختن خانه‌های ظاهری، به خودسازی و تربیت درونی روی آوردیم.
می کند خون در جگر باد خزان را همچو سرو
رایت سبزی که از آزادگی افراختیم
هوش مصنوعی: در باد پاییزی، همچون درخت سرو که سبزی خود را با افتخار به نمایش می‌گذارد، احساس درد و اندوهی در دل داریم. این نشان‌دهنده آزادگی و شجاعت ماست که با وجود مشکلات، هنوز سرسبز و مستحکم ایستاده‌ایم.
تا نسوزد آرزو در دل، نگردد سینه صاف
ما به این خاکستر این آیینه را پرداختیم
هوش مصنوعی: تا زمانی که آرزو در دل بسوزد، سینه‌امان به این خاکستر دگرگون نخواهد شد. ما برای این حالت و وضعیت، زحمت زیادی کشیده‌ایم.
گوهر درد طلب در دامن ساحل نبود
قطره خود را عبث واصل به دریا ساختیم
هوش مصنوعی: درد طلب کردن ارزش و جواهر خاصی است که در کنار دریا پیدا نمی‌شود. ما بیهوده تلاش نکردیم که قطره‌ای از وجود خود را به دریا ببخشیم؛ بلکه با آگاهی این کار را انجام دادیم.
از نفس آیینه ما داشت زنگ تیرگی
صاف شد آیینه ما تا نفس را باختیم
هوش مصنوعی: با ورود نفس ما به آیینه، تیرگی‌ها و زنگارها زدوده شد و آیینه به وضوح درخشید، اما وقتی که نفس را از دست دادیم، این روشنی و وضوح هم از بین رفت.
بخت رو گردان شد از ما تا برآوردیم تیغ
فتح از ما بود در هرجا سپر انداختیم
هوش مصنوعی: بخت از ما روی برگرداند و در نتیجه، ما با تیغ پیروزی روبرو شدیم و در هر جا که به دفاع پرداختیم، سپر را بر زمین انداختیم.
نیست صائب خاکساران را دماغ انتقام
ما به فردای جزا دیوان خود انداختیم
هوش مصنوعی: ما به کسانی که حقیر و بی‌اختیارند، انتقام نمی‌گیریم؛ بلکه خود را به فردای جزا و محکومیت واگذار کرده‌ایم.

حاشیه ها

1398/06/01 10:09
سیدمیلاد

دو بیت آخر میتواند شاهد این باشد که میتوان معانی مختلف فعل مرکب را در خدمت قافیه قرار داد.