گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۵۶

عشق را در بند جسم از پیچ و تاب افکنده‌ایم
خضر را در دام از موج سراب افکنده‌ایم
با سیه‌مستان غفلت تازه رو برمی‌خوریم
پیش پای سایه فرش آفتاب افکنده‌ایم
دوربینان بر فراز کوه بیدارند و ما
در ره سیل حوادث رخت خواب افکنده‌ایم
چون سمندر غوطه در دریای آتش خورده‌ایم
تا ز روی آتشین او نقاب افکنده‌ایم
با خیال روی او تا آشنا گردیده‌ایم
پرده بیگانگی بر روی خواب افکنده‌ایم
زان رخ گلگون به خون دل قناعت کرده‌ایم
مهر گل از دوربینی بر گلاب افکنده‌ایم
زاهدان خشک می‌ترسند از برق فنا
ما بر این آتش ز تردستی کباب افکنده‌ایم
در چنین بحری که موجش می‌رباید کوه را
کشتی بی‌لنگر خود چون حباب افکنده‌ایم
می‌شود آسان ز همت مشکل عالم، که ما
بارها گنجشک خود را بر عقاب افکنده‌ایم
همچو چشم دلبران صائب مدار خویش را
از سیه‌مستی به بیداری و خواب افکند‌ایم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق را در بند جسم از پیچ و تاب افکنده‌ایم
خضر را در دام از موج سراب افکنده‌ایم
هوش مصنوعی: ما عشق را به تنگنا و سختی جسم محدود کرده‌ایم و خضر را در دام و فریب موج سراب گرفتار کرده‌ایم.
با سیه‌مستان غفلت تازه رو برمی‌خوریم
پیش پای سایه فرش آفتاب افکنده‌ایم
هوش مصنوعی: در اینجا به کسانی اشاره می‌شود که درک و آگاهی کمتری دارند و به راحتی می‌توانند تحت تأثیر حوادث یا وضعیت‌های اطراف قرار بگیرند. ما در مقابل آن‌ها قرار داریم و به نوعی باید احتیاط کنیم. همچنین، سایه‌ی آفتاب به عنوان نمادی از روشنی و آگاهی، بر روی زمین افکنده شده است که نشان‌دهنده‌ی وجود نور و حقیقت در کنار این تاریکی‌ها است.
دوربینان بر فراز کوه بیدارند و ما
در ره سیل حوادث رخت خواب افکنده‌ایم
هوش مصنوعی: نگاه‌بانان در بالای کوه هوشیار و آماده‌اند، اما ما در جریانی از حوادث خواب‌آلود و بی‌خبر مانده‌ایم.
چون سمندر غوطه در دریای آتش خورده‌ایم
تا ز روی آتشین او نقاب افکنده‌ایم
هوش مصنوعی: ما مثل سمندری هستیم که در دریای آتش شنا می‌کند، با این حال برای اینکه از چهره آتشین او پنهان شویم، خود را در آتش غوطه‌ور کرده‌ایم.
با خیال روی او تا آشنا گردیده‌ایم
پرده بیگانگی بر روی خواب افکنده‌ایم
هوش مصنوعی: ما با تصور و خیال روی آن شخص آشنا شده‌ایم و به همین خاطر پرده‌ای از بیگانگی بر روی خواب‌های‌مان کشیده‌ایم.
زان رخ گلگون به خون دل قناعت کرده‌ایم
مهر گل از دوربینی بر گلاب افکنده‌ایم
هوش مصنوعی: ما از چهره زیبا و سرخ تو با دل‌خوشی و عشق، به درد دل‌های خود قناعت کرده‌ایم و عشق تو را مانند گل قرمز به دور از دسترس می‌نگریم.
زاهدان خشک می‌ترسند از برق فنا
ما بر این آتش ز تردستی کباب افکنده‌ایم
هوش مصنوعی: زاهدان بی‌احساس از خطر نابودی می‌ترسند، اما ما با مهارت و زیرکی در این آتش، کباب خوشمزه‌ای درست کرده‌ایم.
در چنین بحری که موجش می‌رباید کوه را
کشتی بی‌لنگر خود چون حباب افکنده‌ایم
هوش مصنوعی: در چنین دریا پرموجی که حتی کوه را نیز می‌برد، ما کشتی بی‌لنگر خود را مانند حبابی رها کرده‌ایم.
می‌شود آسان ز همت مشکل عالم، که ما
بارها گنجشک خود را بر عقاب افکنده‌ایم
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده، می‌توان مسائل سخت دنیا را به راحتی حل کرد؛ زیرا ما بارها موفق شده‌ایم چیزهای کوچک و ظریف خود را با قدرت و شهامت بر مشکلات بزرگ غلبه دهیم.
همچو چشم دلبران صائب مدار خویش را
از سیه‌مستی به بیداری و خواب افکند‌ایم
هوش مصنوعی: مانند چشمان محبوبان، خود را از مستی سیاه به خواب و بیداری بسپارید.