گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۵۲

ما چو سرو از راستی دامن به بار افشانده ایم
آستنی چون شاخ گل بر نوبهار افشانده ایم
در زمین قابل و ناقابل از دریادلی
تخم مهری همچو ابر نوبهار افشانده ایم
همچنان باریم بر دلها چو نخل بی ثمر
گرچه از هرکس که سنگی خورده بار افشانده ایم
سر بر آورده است چون مژگان ز پیش چشم ما
از عداوت زیر پای هرکه خار افشانده ایم
حاصل ما از سخن جز دود آهی بیش نیست
در زمین کاغذین تخم شرار افشانده ایم
شهپر دریا رسیدن نیست ما را همچو موج
مشت خاری پیش سیل نوبهار افشانده ایم
ساحل آماده ای گشته است هر آغوش موج
گر غبار از دل به بحر بیکنار افشانده ایم
نیست غیر از بحر چون سیلاب ما را منزلی
گرد راه از خویش در آغوش یار افشانده ایم
نونیاز سنگ طفلان نیست جان سخت ما
ما در آغاز جنون این شاخسار افشانده ایم
نیستیم از جلوه باران رحمت ناامید
تخم خشکی در زمین انتظار افشانده ایم
خواب غفلت شسته ایم از چشم خواب آلودگان
هرکجا اشکی ز چشم اشکبار افشانده ایم
سنبلستانی شده است از پرده غیب آشکار
هرکجا چون خامه جعد مشکبار افشانده ایم
دست بیدادی گریبانگیر ما گردیده است
از رعونت دامن خود گر ز خار افشانده ایم
دست ما در دامن روز جزا خواهد گرفت
بر ثمردستی که چون سرو و چنار افشانده ایم
سرفرازان جهان در پیش ما سر می نهند
تا چو نخل دار از خود برگ و بار افشانده ایم
گرچه از دریاست دخل ما چو ابر نوبهار
در کنار بحر گوهر بی شمار افشانده ایم
اشک ما را نیست جز دامان خود سرمنزلی
تخم خود از بی زمینی در کنار افشانده ایم
باشد از آهن دلان صائب گشاد کار ما
تخم خود در سنگ ما همچون شرار افشانده ایم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما چو سرو از راستی دامن به بار افشانده ایم
آستنی چون شاخ گل بر نوبهار افشانده ایم
هوش مصنوعی: ما مانند سروهای راست قامت، دامن خود را در زمان شکوفایی بهاری افشانده‌ایم و آستین‌مان را شبیه به شاخ گل، در این نوبهار پهن کرده‌ایم.
در زمین قابل و ناقابل از دریادلی
تخم مهری همچو ابر نوبهار افشانده ایم
هوش مصنوعی: در زمین، چه ارزشمند و چه بی‌ارزش، با دل‌گشاده همچون باران بهاری، بذر دوستی و محبت را پاشیده‌ایم.
همچنان باریم بر دلها چو نخل بی ثمر
گرچه از هرکس که سنگی خورده بار افشانده ایم
هوش مصنوعی: ما مانند درخت خرما بر دل‌ها سنگینی می‌کنیم، به رغم این که از هر کسی آسیب دیده‌ایم و بار غم و اندوه خود را بر دوش می‌کشیم.
سر بر آورده است چون مژگان ز پیش چشم ما
از عداوت زیر پای هرکه خار افشانده ایم
هوش مصنوعی: چشم‌هایمان به زیبایی آن‌کس خیره شده که از حسد و دشمنی، زیر پای هر کسی که به او لطمه زده‌ایم، خار فرش کرده است.
حاصل ما از سخن جز دود آهی بیش نیست
در زمین کاغذین تخم شرار افشانده ایم
هوش مصنوعی: نتیجه‌گیری ما از گفتارهایمان تنها دردی تلخ و بی‌ثمر است. در این دنیای کاغذی، ما تنها نطفه‌ی مشکلات و آلام را کاشته‌ایم.
شهپر دریا رسیدن نیست ما را همچو موج
مشت خاری پیش سیل نوبهار افشانده ایم
هوش مصنوعی: ما نمی‌توانیم به آرزوهای بزرگ و دست نیافتنی برسیم، همان‌طور که موج دریا نمی‌تواند به شهپر(پر) برسد. ما همچون گلی هستیم که در برابر سیلاب بهار، به سختی سرپا مانده‌ایم و در واقع در موقعیتی آسیب‌پذیر قرار داریم.
ساحل آماده ای گشته است هر آغوش موج
گر غبار از دل به بحر بیکنار افشانده ایم
هوش مصنوعی: ساحل پر از آرامش و آمادگی است، هر بار که موجی به آن برخورد می‌کند، انگار که درهای دل را به دریا گشوده‌ایم و غبار ناامیدی‌ها را از خود دور کرده‌ایم.
نیست غیر از بحر چون سیلاب ما را منزلی
گرد راه از خویش در آغوش یار افشانده ایم
هوش مصنوعی: به جز دریا، هیچ جایی برای ما نیست؛ مانند سیلابی که سرگردان است، ما نیز در آغوش یار خود، به دور از خویشتن جا گرفته‌ایم.
نونیاز سنگ طفلان نیست جان سخت ما
ما در آغاز جنون این شاخسار افشانده ایم
هوش مصنوعی: ما به لحاظ روحی و احساسی مانند کودکان نیستیم؛ ما در آغاز دیوانگی خودمان، این گل را فدای عشق و شور کرده‌ایم.
نیستیم از جلوه باران رحمت ناامید
تخم خشکی در زمین انتظار افشانده ایم
هوش مصنوعی: ما از زیبایی‌های باران رحمت ناامید نیستیم و در دل زمین، امیدوارانه بذر خوشی و زندگی را پراکنده‌ایم.
خواب غفلت شسته ایم از چشم خواب آلودگان
هرکجا اشکی ز چشم اشکبار افشانده ایم
هوش مصنوعی: ما خواب بی‌خبری را از چشمان خواب‌آلود پاک کرده‌ایم و در هر جایی که اشکی از چشمان گریان ریخته شده، به یاد آن خواهیم بود.
سنبلستانی شده است از پرده غیب آشکار
هرکجا چون خامه جعد مشکبار افشانده ایم
هوش مصنوعی: باغی از گل‌ها و زیبایی‌ها در برابر چشم‌هایمان نمایان شده است؛ هر جا که ما مانند قلمی نرم و پر از زیبایی، جلوه‌گری کرده‌ایم.
دست بیدادی گریبانگیر ما گردیده است
از رعونت دامن خود گر ز خار افشانده ایم
هوش مصنوعی: دست ظلم و ستم بر گردن ما آمده و از خودبزرگ‌بینی‌مان، اگر به دیگران آسیب رسانده‌ایم، باید عواقبش را بپذیریم.
دست ما در دامن روز جزا خواهد گرفت
بر ثمردستی که چون سرو و چنار افشانده ایم
هوش مصنوعی: در روز بازپسین، دست ما به منبع پاداش خواهد رسید، به خاطر زحماتی که به ثمر رسانده‌ایم، زحماتی که مانند درختان بلند و استوار، بارور و شکوفا شده‌اند.
سرفرازان جهان در پیش ما سر می نهند
تا چو نخل دار از خود برگ و بار افشانده ایم
هوش مصنوعی: افراد بزرگ و برجسته جهان پیش ما سر تعظیم فرود می‌آورند، چون ما مانند یک درخت نخل با ثمرات خود، برکات و نعمت‌هایمان را منتشر کرده‌ایم.
گرچه از دریاست دخل ما چو ابر نوبهار
در کنار بحر گوهر بی شمار افشانده ایم
هوش مصنوعی: با اینکه ما از دریا بهره‌مندیم، اما مانند ابری در بهار، در کنار دریا جواهرات بسیاری را پراکنده کرده‌ایم.
اشک ما را نیست جز دامان خود سرمنزلی
تخم خود از بی زمینی در کنار افشانده ایم
هوش مصنوعی: ما تنها با دامن خود گریه‌مان را می‌ستاییم، چون در بی‌خانه‌گی، بذر خود را در کنار افشانده‌ایم.
باشد از آهن دلان صائب گشاد کار ما
تخم خود در سنگ ما همچون شرار افشانده ایم
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده آهنین، مشکلات را حل می‌کنیم؛ زیرا مانند دانه‌ای که در سنگ افشانده شده، امید ما هرگز از بین نمی‌رود.