غزل شمارهٔ ۵۴۵۳
ما به چشم انجم و افلاک خار افشانده ایم
آستین چون شعله بر دود و شرار افشانده ایم
این طراوت نیست راه آورد ابر تنگدست
آستین ما در گریبان بهار افشانده ایم
داغ انجم بر دل گردون ز آه گرم ماست
ما بر این خاکستر این مشت شرار افشانده ایم
چون سبو در خون چندین ساغر می رفته ایم
تا ز روی چشم او گرد خمار افشانده ایم
آسمان را غوطه در گرد کدورت داده ایم
هرگه از آیینه خاطر غبار افشانده ایم
چون نیندازند در آتش، چگونه نشکنند؟
میوه بر فرق جهان چون شاخسار افشانده ایم
آه ما دارد بناگوش فلکها را کبود
سنگ انجم ما بر این نیلی حصار افشانده ایم
از بیابان لاله و از بحر مرجان سر زده است
خون گرمی تا ز چشم شعله بار افشانده ایم
غیر دود دل چه خیزد از کلام آتشین؟
در زمین کاغذین تخم شرار افشانده ایم
چون به لفظ و معنی ما می رسی باریک شو
طره سنبل به روی نوبهار افشانده ایم
شعر یکدست تو صائب تا چمن افروز شد
آستین بر روی گلهای بهار افشانده ایم
غزل شمارهٔ ۵۴۵۲: ما چو سرو از راستی دامن به بار افشانده ایمغزل شمارهٔ ۵۴۵۴: لطف کن مطرب رهی سر کن که بر جا مانده ایم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما به چشم انجم و افلاک خار افشانده ایم
آستین چون شعله بر دود و شرار افشانده ایم
هوش مصنوعی: ما با نگاه خود به ستارهها و آسمان زخمهایی زدهایم و آستین خود را مانند شعلهای بر روی دود و آتش پاشیدهایم.
این طراوت نیست راه آورد ابر تنگدست
آستین ما در گریبان بهار افشانده ایم
هوش مصنوعی: این شادابی و تازگی چیزی نیست که به خاطر باران کممقدار به دست آمده باشد، بلکه ما آستین خود را در میان گلهای بهاری پر از زیبایی و رنگ کردهایم.
داغ انجم بر دل گردون ز آه گرم ماست
ما بر این خاکستر این مشت شرار افشانده ایم
هوش مصنوعی: دل آسمان به خاطر آرزوهای ما داغ و سوزان است. ما بر این خاکستر، تکههای آتش و امید را پراکندهایم.
چون سبو در خون چندین ساغر می رفته ایم
تا ز روی چشم او گرد خمار افشانده ایم
هوش مصنوعی: ما همچون سبویی هستیم که بارها در خون دل غوطهور شدهایم تا فقط برای خاطر نازکحالش، گرد خمار را بر چهرهاش بپاشیم.
آسمان را غوطه در گرد کدورت داده ایم
هرگه از آیینه خاطر غبار افشانده ایم
هوش مصنوعی: ما به آسمان، حسی از گرفتگی و غم دادهایم و هر بار که به یاد خاطرات خود میافتیم، غباری از اندوه بر دلمان نشسته است.
چون نیندازند در آتش، چگونه نشکنند؟
میوه بر فرق جهان چون شاخسار افشانده ایم
هوش مصنوعی: اگر میوه را در آتش نیندازند، چگونه میتواند بشکند؟ ما میوههای این دنیا را مانند شاخههایی پراکنده کردهایم.
آه ما دارد بناگوش فلکها را کبود
سنگ انجم ما بر این نیلی حصار افشانده ایم
هوش مصنوعی: ما به آسمان عمیق خود نالهای میزنیم که رنگ آن را تغییر داده و از سنگر سختیهای زندگی، ما رنگی تاریک بر این حصار نیلی افکندهایم.
از بیابان لاله و از بحر مرجان سر زده است
خون گرمی تا ز چشم شعله بار افشانده ایم
هوش مصنوعی: خون گرمی که از بیابان لاله و دریا مرجان به وجود آمده، به دلیل اشکهایی است که از چشم شعلهور ما سرازیر شدهاند.
غیر دود دل چه خیزد از کلام آتشین؟
در زمین کاغذین تخم شرار افشانده ایم
هوش مصنوعی: از کلمات پرشور و آتشین ما، جز غم و دودی برنمیخیزد. در دنیایی که مانند کاغذ است، ما بذر آتش و شور گذاشتهایم.
چون به لفظ و معنی ما می رسی باریک شو
طره سنبل به روی نوبهار افشانده ایم
هوش مصنوعی: وقتی به روح و مفهوم حرفهای ما پی میبری، باید دقت کنی که ما زیبایی را مانند گلهای سنبل در بهار به نمایش گذاشتهایم.
شعر یکدست تو صائب تا چمن افروز شد
آستین بر روی گلهای بهار افشانده ایم
هوش مصنوعی: شعر زیبا و هماهنگ تو، صائب، به مانند باغی که پر از گلهای بهار است، آستین بر روی گلها کشیدهایم و آنها را به زیبایی درخشان کردهایم.

صائب