غزل شمارهٔ ۵۴۴۵
ما به روی تلخ صلح از اهل عالم کرده ایم
چشم شور خلق را بر خویش زمزم کرده ایم
مردمی دورست ازین شیرین دهانان، ور نه ما
سنگ را بسیار چون فرهاد آدم کرده ایم
نیست چندانی که گردد سیر چشم مور ازان
خرمنی کز خوشه چینی ها فراهم کرده ایم
در کهنسالی همان مغلوب نفس سرکشیم
قامت خم را به دست دیو خاتم کرده ایم
چون نیاید بوی خون از آه دردآلود ما؟
ما به آب چشم، سبز این نخل ماتم کرده ایم
از گذشت نارسای خود همان شرمنده ایم
گرچه اول گام ترک هر دو عالم کرده ایم
تا در الفت به روی آشنایان بسته ایم
جنت در بسته را بر خود مسلم کرده ایم
از خزان صائب نبازد رنگ تا دامان حشر
گلستانی را که ما از فکر خرم کرده ایم
غزل شمارهٔ ۵۴۴۴: رانده درگاه حق را داغ محرومی سزاستغزل شمارهٔ ۵۴۴۶: عشق را در تنگنای سینه پنهان کردهایم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما به روی تلخ صلح از اهل عالم کرده ایم
چشم شور خلق را بر خویش زمزم کرده ایم
هوش مصنوعی: ما به خاطر صلح و آرامش، از مشکلات و سختیهای زندگی در کنار دیگران چشمپوشی کردهایم و برای خودمان دعای خیر میخوانیم تا از بدیها دور باشیم.
مردمی دورست ازین شیرین دهانان، ور نه ما
سنگ را بسیار چون فرهاد آدم کرده ایم
هوش مصنوعی: مردم دیگری هستند که از این خوشصحبتان دورند، وگرنه ما هم توانستهایم سنگ را مانند فرهاد به انسان تبدیل کنیم.
نیست چندانی که گردد سیر چشم مور ازان
خرمنی کز خوشه چینی ها فراهم کرده ایم
هوش مصنوعی: چشم مور از آن خرمنی که برشتهای خوشه چیدهایم، چندان سیر نمیشود.
در کهنسالی همان مغلوب نفس سرکشیم
قامت خم را به دست دیو خاتم کرده ایم
هوش مصنوعی: در سالهای پیری، هنوز تحت تأثیر خواستههای نفس سرکش خود هستیم و خمیدگی قامت ما نشاندهندهی این است که همه چیز را به دست آن دیو (شیطان) سپردهایم.
چون نیاید بوی خون از آه دردآلود ما؟
ما به آب چشم، سبز این نخل ماتم کرده ایم
هوش مصنوعی: چرا از غم و اندوه ما بویی از خون منتشر نمیشود؟ ما با اشکهایمان، این درخت نخل را به خاطر عزاداری فراوان، به سبزی درآوردهایم.
از گذشت نارسای خود همان شرمنده ایم
گرچه اول گام ترک هر دو عالم کرده ایم
هوش مصنوعی: ما از گذشتهی ناکام خود شرمندهایم، هرچند که در اولین قدم، همه چیز را رها کردهایم.
تا در الفت به روی آشنایان بسته ایم
جنت در بسته را بر خود مسلم کرده ایم
هوش مصنوعی: ما در دوستی و نزدیکی به آشنایان در را بستهایم و به همین خاطر، بهشت را که در آن بسته است، بر خود واجب و مسلم یافتهایم.
از خزان صائب نبازد رنگ تا دامان حشر
گلستانی را که ما از فکر خرم کرده ایم
هوش مصنوعی: خزان نمیتواند رنگ پاییزی را از دامان بهار گلستان بزداید، زیرا ما با افکار شاداب خود آن را زنده کردهایم.

صائب