غزل شمارهٔ ۵۴۴۴
رانده درگاه حق را داغ محرومی سزاست
ما نه از راه بخیلی رد سایل کرده ایم
از دهان گاز صد زخم نمایان خورده ایم
تا زبان آتشین را شمع محفل کرده ایم
پیش سروی کز خرامش آب حیوان می چکد
ما نظربازی به سرو پای در گل کرده ایم
روی خود بر خاک می مالیم از شکر وصول
روی اگر چون موج از دریا به ساحل کرده ایم
جلوه گاه یار هم دیوانگی می آورد
صلح ما از جلوه لیلی به محمل کرده ایم
شانه با زلف پریشان، باد با سنبل نکرد
آنچه از زور جنون ما با سلاسل کرده ایم
کم نشاطی نیست آزادی ازین وحشت سرا
زیر شمشیر شهادت رقص بسمل کرده ایم
دادخواهی می شود در نوبهار رستخیز
در زمین شور هر تخمی که باطل کرده ایم
صائب از زخم زبان موج خونها خورده ایم
تا به دریا جویبار خویش واصل کرده ایم
ما ره نزدیک دور از طبع کاهل کرده ایم
در میان ره ز غفلت خواب منزل کرده ایم
ما چو گل با روی خندان در شهادتگاه عشق
خون خود با خونبها در کار قاتل کرده ایم
غزل شمارهٔ ۵۴۴۳: ما به اکسیر قناعت خاک را زر کرده ایمغزل شمارهٔ ۵۴۴۵: ما به روی تلخ صلح از اهل عالم کرده ایم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رانده درگاه حق را داغ محرومی سزاست
ما نه از راه بخیلی رد سایل کرده ایم
هوش مصنوعی: کسی که خود را از درگاه خدا دور کرده، باید تحمل درد محرومیت را داشته باشد. ما از روی خساست و بخل کسی را رد نکردهایم.
از دهان گاز صد زخم نمایان خورده ایم
تا زبان آتشین را شمع محفل کرده ایم
هوش مصنوعی: ما از حرفها و آسیبهای زیادی که خوردهایم، به نوعی زخمهای درونیامان را نشان دادهایم تا با این حال بتوانیم زبان تند و آتشین خود را در جمع دوستان به صورت شمعی روشن و دلکش درآوریم.
پیش سروی کز خرامش آب حیوان می چکد
ما نظربازی به سرو پای در گل کرده ایم
هوش مصنوعی: به حضور درختی که با حرکتش آب حیات از آن میچکد، ما تنها در دلباختگی و تماشای زیباییهای آن غرق شدهایم و خود را در دنیای گلها و زیباییها مشغول کردهایم.
روی خود بر خاک می مالیم از شکر وصول
روی اگر چون موج از دریا به ساحل کرده ایم
هوش مصنوعی: به خاطر خوشحالی و شوق دیدن محبوب، خود را بر زمین میمالیم، چرا که مثل موجی که از دریا به ساحل میرسد، به زیبایی او دست یافتهایم.
جلوه گاه یار هم دیوانگی می آورد
صلح ما از جلوه لیلی به محمل کرده ایم
هوش مصنوعی: دیدار محبوب جلوهای از دیوانگی را به همراه دارد، و ما صلح خود را از زیبایی لیلی به دست آوردهایم.
شانه با زلف پریشان، باد با سنبل نکرد
آنچه از زور جنون ما با سلاسل کرده ایم
هوش مصنوعی: باد که با سنبل ها بازی میکند، نتوانسته کاری کند که ما با زنجیرهای دیوانگی خود انجام دادهایم. ما از شدت جنون، خود را به زنجیر کشیدهایم، ولی باد تنها در بازی ظریف با زلفهای پریشان است.
کم نشاطی نیست آزادی ازین وحشت سرا
زیر شمشیر شهادت رقص بسمل کرده ایم
هوش مصنوعی: آزادی از این سرای وحشت، باعث کاهش نشاط نیست؛ ما در زیر تیغ شهادت، همچون سرحدی که به زخم افتاده، رقص و شادی کردهایم.
دادخواهی می شود در نوبهار رستخیز
در زمین شور هر تخمی که باطل کرده ایم
هوش مصنوعی: در بهار نو، شاهد برپایی حقیقی و عدالت خواهی خواهیم بود، و در زمین زرخیز، هر دانهای که به ناحق و باطل افشاندهایم، نتیجهاش را خواهیم دید.
صائب از زخم زبان موج خونها خورده ایم
تا به دریا جویبار خویش واصل کرده ایم
هوش مصنوعی: ما از حرفهای تلخ و زبان تند دیگران آسیبهای زیادی دیدهایم، اما با این وجود توانستهایم به آرامش و سرزمین خودمان دست یابیم.
ما ره نزدیک دور از طبع کاهل کرده ایم
در میان ره ز غفلت خواب منزل کرده ایم
هوش مصنوعی: ما در مسیر زندگی، راهی را که نزدیک است، به خاطر تنبلی و بیخیالی خود دور کردهایم و در بین این راه، از غفلت و بیتوجهی، به خواب غفلت رفتهایم.
ما چو گل با روی خندان در شهادتگاه عشق
خون خود با خونبها در کار قاتل کرده ایم
هوش مصنوعی: ما مانند گل با چهرهای خندان در جایی که عشق به شهادت میرسد، جان خود را فدای عشق کردهایم و به قاتل خود بها دادهایم.

صائب