گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۴

میزبانی که ز جان سیر کند مهمان را
چه ضرورست که آراسته سازد خوان را؟
کاش یک بار به سر منزل ما می آمد
آن که بر تربت ما ریخت گل و ریحان را
پیشدستی کن و دیوان خود امروز بپرس
چه ضرورست به فردا فکنی دیوان را؟
چه کند پرده ناموس به بی تابی عشق؟
بادبان بال و پر سیر بود طوفان را
شادیی کز ته دل نیست، کدورت به ازوست
خون کند خنده سوفار دل پیکان را
پیر را حرص دوبالا شود از رفتن عمر
بیشتر گرم کند جستن گو، چوگان را
هر که بی حد شود، از حد نکند پروایی
چه غم از محتسب شهر بود مستان را؟
بس که در لقمه من سنگ نهفته است فلک
بی تأمل نگذارم به جگر دندان را
کار موقوف به وقت است که چون وقت رسید
خوابی از بند رهانید مه کنعان را
بست بر خاک ز بی بال و پری صائب نقش
مگر از دور زمین بوس کند جانان را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

میزبانی که ز جان سیر کند مهمان را
چه ضرورست که آراسته سازد خوان را؟
هوش مصنوعی: میزبانی که از دل و جان به مهمانش احترام می‌گذارد، نیاز ندارد که سفره‌اش را با زینت و زیبایی بیاراید.
کاش یک بار به سر منزل ما می آمد
آن که بر تربت ما ریخت گل و ریحان را
هوش مصنوعی: ای کاش یک بار کسی که بر مزار ما گل و ریحان نثار کرد، به خانه ما سر می‌زد.
پیشدستی کن و دیوان خود امروز بپرس
چه ضرورست به فردا فکنی دیوان را؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بهتر است کارهای خود را امروز انجام دهیم و به فردا موکول نکنیم. به‌عبارتی، از انجام کارهای مهم و ضروری غفلت نکنیم و آنها را به آینده نسپاریم.
چه کند پرده ناموس به بی تابی عشق؟
بادبان بال و پر سیر بود طوفان را
هوش مصنوعی: عشق چنان نیرویی دارد که حتی پرده‌نشینان را تحت تأثیر قرار می‌دهد و در مقابل طوفان‌ها احساس ناامنی می‌کنند. مانند بادبانی که در برابر طوفان قدرت پرواز را دارد، اما در عین حال باید با چالش‌ها و ناملایمات روبرو شود.
شادیی کز ته دل نیست، کدورت به ازوست
خون کند خنده سوفار دل پیکان را
هوش مصنوعی: هر شادی که از عمق دل نیاید، بهتر است که ناراحتی و کدورت داشته باشیم. خنده‌ای که دل را شاد نکند، مانند تیر دل را می‌زند و آزارش می‌دهد.
پیر را حرص دوبالا شود از رفتن عمر
بیشتر گرم کند جستن گو، چوگان را
هوش مصنوعی: پیر، با نگاه به گذر زمان و عمرش، حرص و اشتیاقش دوچندان می‌شود تا بیشتر تلاش کند و بازی را جدی‌تر بگیرد.
هر که بی حد شود، از حد نکند پروایی
چه غم از محتسب شهر بود مستان را؟
هوش مصنوعی: هر کسی که از حد و مرزها فراتر رود، دیگر نگران هیچ چیزی نیست. مستان به هیچ چیزی جز خوشی و شادی فکر نمی‌کنند، حتی اگر محتسب شهر آنها را تحت نظارت داشته باشد.
بس که در لقمه من سنگ نهفته است فلک
بی تأمل نگذارم به جگر دندان را
هوش مصنوعی: به خاطر وجود مشکلات و سختی‌هایی که در زندگی‌ام وجود دارد، هرگز اجازه نمی‌دهم به راحتی به قلب و احساسات من آسیب بزنند.
کار موقوف به وقت است که چون وقت رسید
خوابی از بند رهانید مه کنعان را
هوش مصنوعی: کارها به زمان مشخصی وابسته‌اند؛ زمانی که آن زمان فرا برسد، خواب عمیق و نگرانی‌هایی که مه کنعان را در بر گرفته، برطرف خواهد شد.
بست بر خاک ز بی بال و پری صائب نقش
مگر از دور زمین بوس کند جانان را
هوش مصنوعی: در شرایطی که من بال و پری ندارم، فقط می‌توانم بر زمین بیفتم و از دور به جانانم سلام بکنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۴۴ به خوانش عندلیب