گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۵

شد ز زنجیر فزون شور جنون مجنون را
موج بال و پر رفتار شود جیحون را
گل ابری چه قدر آب ز دریا گیرد؟
نکند دیده سبکبار دل پر خون را
گوشه عافیتی صافدلان را کافی است
خم خالی است بس از میکده افلاطون را
سرو را باری اگر هست، همین بار دل است
برگ عیش از کف افسوس بود موزون را
تشنه را موج ز کوثر نکند رو گردان
عاشق از خط نکند ترک، لب میگون را
ناگواری ز بخیلان نبرد بیرون مرگ
تا قیامت نکند هضم، زمین قارون را
باده من بود از خون دل خود صائب
سنگ اطفال بود نقل، من مجنون را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شد ز زنجیر فزون شور جنون مجنون را
موج بال و پر رفتار شود جیحون را
هوش مصنوعی: مجنون تحت تاثیر شور و هیجانش از زنجیره‌های عادی زندگی خارج می‌شود و مانند پرنده‌ای با بال و پر باز، احساس آزادی و سرزندگی می‌کند. این احساس او به قدری قوی است که می‌تواند حتی جیحون را تحت تاثیر قرار دهد.
گل ابری چه قدر آب ز دریا گیرد؟
نکند دیده سبکبار دل پر خون را
هوش مصنوعی: گل ابری چقدر می‌تواند از دریا آب بگیرد؟ آیا نمی‌تواند دل پر از درد و اندوهی را که چشمهایش سبکبار است، تحت تأثیر قرار دهد؟
گوشه عافیتی صافدلان را کافی است
خم خالی است بس از میکده افلاطون را
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای که آرامش و سکون است، دل‌های پاک و صاف به خوبی می‌توانند آرامش پیدا کنند. اینجا، به خاطر کمبود، دیگر نیازی به میکده و فلسفه افلاطون نیست.
سرو را باری اگر هست، همین بار دل است
برگ عیش از کف افسوس بود موزون را
هوش مصنوعی: اگر باری بر دوش سرو هست، همان بار دل است و برگ شادی از دست رفته. در اینجا، موزون بودن و زیبایی بی‌فایده به نظر می‌رسد.
تشنه را موج ز کوثر نکند رو گردان
عاشق از خط نکند ترک، لب میگون را
هوش مصنوعی: تشنگی نمی‌تواند شخص را از دمی که احساس عشق می‌کند، دور کند. عاشق هرگز از خطی که آن را به معشوقش متصل می‌کند، روی برنمی‌گرداند. لب‌های سرخ و زیبا هم نمی‌توانند او را از عشقش دور کنند.
ناگواری ز بخیلان نبرد بیرون مرگ
تا قیامت نکند هضم، زمین قارون را
هوش مصنوعی: دشمنی و ناپسندی که از افراد بخیل و تنگ‌نظر ناشی می‌شود، تا پایان دنیا از بین نمی‌رود و مانند زمین قارون که زیرخاک رفته، باقی می‌ماند.
باده من بود از خون دل خود صائب
سنگ اطفال بود نقل، من مجنون را
هوش مصنوعی: شراب من حاصل رنج و غم درونی‌ام است، و داستان من مانند سنگی است که بچه‌ها با آن بازی می‌کنند، من همان مجنون هستم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۴۵ به خوانش عندلیب