غزل شمارهٔ ۵۴۳۲
خاکمال دشمن سرکش به تمکین می دهم
در گذار سیل، داد خواب سنگین می دهم
گردم آبی درین بستان چو گلبن می خورم
از برومندی عوض گلهای رنگین می دهم
بوی خود چون گل چرا از بلبلان دارم دریغ؟
من که بی منت سر خود را به گلچین می دهم
هرچه از شبها به بیداری سر آید نعمت است
من نه از تن پروری تغییر بالین می دهم
در بهای بوسه حیرانم چه سازم چون کنم
من که بهر حرف تلخی جان شیرین می دهم
چون طلا گردید دست افشار، می گردد عزیز
اختیار دل به آن دست نگارین می دهم
گرچه خود خون می خورم از تنگدستی چون عقیق
تشنه جانان را به آب خشک تسکین می دهم
پیش اهل دل ز زهد خشک می گویم سخن
جلوه در میدان آتش اسب چوبین می دهم
از زبان یار می گویم به دل پیغامها
خاطر خود را به حرف و صوت تسکین می دهم
بس که صائب تشنه خون خودم از بیغمی
سر چو گل با چهره خندان به گلچین می دهم
غزل شمارهٔ ۵۴۳۱: معنی بسیار را از لفظ کم جان می دهمغزل شمارهٔ ۵۴۳۳: از حجاب عشق محروم از گل روی توییم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خاکمال دشمن سرکش به تمکین می دهم
در گذار سیل، داد خواب سنگین می دهم
هوش مصنوعی: من در برابر دشمن سرکش، تسلیم میشوم و در دل طوفان، به آرامی از خواب سنگین و سرسختی که در دل دارم، میگذرم.
گردم آبی درین بستان چو گلبن می خورم
از برومندی عوض گلهای رنگین می دهم
هوش مصنوعی: در این بستان زیبا، من مانند یک پرنده آبی رنگ به پرواز در آمدهام و از شادابی و سرسبزیاش لذت میبرم. در عوض گلهای رنگارنگ، من زیبایی و طراوت را با خود به ارمغان میآورم.
بوی خود چون گل چرا از بلبلان دارم دریغ؟
من که بی منت سر خود را به گلچین می دهم
هوش مصنوعی: چرا از بلبلان، بوی خود را همچون گل حسرت میکشم؟ من که بدون هیچ توقعی، سر خود را تقدیم گلچین کردهام.
هرچه از شبها به بیداری سر آید نعمت است
من نه از تن پروری تغییر بالین می دهم
هوش مصنوعی: هر چیزی که در شبهای بیداری به دست آید، نعمت و خیری است. من برای شادی و آرامش، از خواب و راحتی خود کم نمیگذارم و جای خود را تغییر نمیدهم.
در بهای بوسه حیرانم چه سازم چون کنم
من که بهر حرف تلخی جان شیرین می دهم
هوش مصنوعی: در مقابل بوسهای که ارزشی ندارد، گیج و سردرگم هستم. نمیدانم چه کار کنم و چگونه بروم، چون برای یک حرف تلخ، جان شیرینم را فدای میکنم.
چون طلا گردید دست افشار، می گردد عزیز
اختیار دل به آن دست نگارین می دهم
هوش مصنوعی: وقتی دست فردی از خاندان افشار به طلا تبدیل شود، دیگر آن دل عزیز را به هر کسی که بخواهد نمیدهم و فقط به آن دست زیبا تقدیم میکنم.
گرچه خود خون می خورم از تنگدستی چون عقیق
تشنه جانان را به آب خشک تسکین می دهم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه خودم در فقر و تنگدستی به سر میبرم و بیمار هستم، اما همچنان سعی میکنم به دیگران آرامش بدهم و نیازهایشان را برطرف کنم. مانند عقیقی که در تشنگی به دنبال آب است، من نیز به خودم توجهی نمیکنم و برای تسکین دل دیگران تلاش میکنم.
پیش اهل دل ز زهد خشک می گویم سخن
جلوه در میدان آتش اسب چوبین می دهم
من در جمع افرادی که دارای دل و درک عمیق هستند، از مراتب زهد فراوان سخن میگویم، این مانند آن است که در میدانی از آتش، با اسبی از جنس چوب بخواهم جلوه ای نشان دهم .
از زبان یار می گویم به دل پیغامها
خاطر خود را به حرف و صوت تسکین می دهم
هوش مصنوعی: من از زبان معشوقهام پیامهای دل را میگویم و احساسات خود را با کلمات و صدا آرام میکنم.
بس که صائب تشنه خون خودم از بیغمی
سر چو گل با چهره خندان به گلچین می دهم
هوش مصنوعی: من به خاطر بیتوجهی و دلتنگی، سرم را همچون گل با چهرهای خندان به گلچین تقدیم میکنم، چون بسیار به امید و آرزوهای خودم احتیاج دارم.