گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۳۱

معنی بسیار را از لفظ کم جان می دهم
بحر را در کاسه گرداب جولان می دهم
گوهر من خرقه ازدست صدف پوشیده است
تیغ بر سرم می خورم گوهر به دامان می دهم
کعبه را چون محمل لیلی به یک بانگ بلند
می کنم دیوانه و سر در بیابان می دهم
از گل بی خار جان خود چرا دارم دریغ؟
من که خار بی ادب را آب حیوان می دهم
تا مگر خوابی عزیزان را برانگیزد ز خواب
تن به زندان قضا چون ما کنعان می دهم
دانه دل سبز گردیدن ندارد، ورنه من
مدتی شد آبش از چاه زنخدان می دهم
مدتی شد صحبتم از نغمه عشرت تهی است
شیشه دل را به دست سنگ طفلان می دهم
برقم اما خرمن ماه است جولانگاه من
کی به دست هر خس و خاری گریبان می دهم؟
بس که دارم خط نو اصلاح او را در نظر
در میان خواب هم تصحیح قرآن می دهم
چشم من صائب به روی خط مشکین وا شده است
کی دل خود را به هر زلف پریشان می دهم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

معنی بسیار را از لفظ کم جان می دهم
بحر را در کاسه گرداب جولان می دهم
هوش مصنوعی: من با واژه‌هایی ساده و مختصر مفاهیم عمیق و زیادی را منتقل می‌کنم، مانند اینکه می‌توانم عظمت دریا را در یک ظرف کوچک نشان دهم.
گوهر من خرقه ازدست صدف پوشیده است
تیغ بر سرم می خورم گوهر به دامان می دهم
هوش مصنوعی: جواهر من در پوشش خرقه‌ای پنهان است. با وجود مشکلات و فشارهایی که بر من می‌آید، از این جواهر با ارزش خود سخاوت می‌کنم و به دیگران می‌دهم.
کعبه را چون محمل لیلی به یک بانگ بلند
می کنم دیوانه و سر در بیابان می دهم
هوش مصنوعی: کعبه را مانند محمل لیلی با صدای بلند معرفی می‌کنم و در عین حال، دیوانه‌وار به دل بیابان می‌زنم.
از گل بی خار جان خود چرا دارم دریغ؟
من که خار بی ادب را آب حیوان می دهم
هوش مصنوعی: چرا من از گل بدون خار، جان خود را افسوس می‌خورم؟ من که به خار بی‌ادب هم آب حیات می‌دهم.
تا مگر خوابی عزیزان را برانگیزد ز خواب
تن به زندان قضا چون ما کنعان می دهم
هوش مصنوعی: شاید خواب عزیزان باعث بیداری از خواب غفلت شود، مانند من که در سختی‌ها و مشکلات زندگی، به امید روزهای بهتر و آزادتر منتظرم.
دانه دل سبز گردیدن ندارد، ورنه من
مدتی شد آبش از چاه زنخدان می دهم
هوش مصنوعی: دل من نمی‌تواند سبز و شاداب شود، اگر نه من به مدت طولانی آبش را از چاه زنخدان می‌گیرم.
مدتی شد صحبتم از نغمه عشرت تهی است
شیشه دل را به دست سنگ طفلان می دهم
هوش مصنوعی: مدتی است که دیگر از شادی و لذت صحبت نمی‌کنم و اکنون شیشه دل را، که نشانه احساسات و آرزوهایم است، به دست کودکان می‌سپارم.
برقم اما خرمن ماه است جولانگاه من
کی به دست هر خس و خاری گریبان می دهم؟
هوش مصنوعی: من همچون برقی که می‌درخشد، در میان خرمن ماه‌ها زندگی می‌کنم. اما چه زمانی می‌توانم به دست هر علف هرز و خار، خود را تسلیم کنم و ستمی بر خود بپذیرم؟
بس که دارم خط نو اصلاح او را در نظر
در میان خواب هم تصحیح قرآن می دهم
هوش مصنوعی: من آن‌قدر به اصلاح نوشته‌های او مشغولم که حتی در خواب هم به ویرایش قرآن می‌پردازم.
چشم من صائب به روی خط مشکین وا شده است
کی دل خود را به هر زلف پریشان می دهم
هوش مصنوعی: چشم من با دیدن خطی مشکی باز شده است، حالا چرا دل خود را به هر زلف نامنظم و پریشان بسپارم؟