غزل شمارهٔ ۵۴۲۹
تاخط شیرنگ آورد از دو جانب سر به هم
می زند حسن سبک پرواز بال و پربه هم
خط ظالم کرد تسخیر لب میگون یار
تا لب خمیازه ما کی رسد دیگربه هم
خم به یک اندازه شد بازو دو ابروی تو
خوش قدر افتاده جنگ این دو زور آور به هم
در نگاه اولین کار دو عالم ساختند
می دهند اکنون دو چشم مست او ساغر به هم
مشکل است از هم جدا کردن دو فیل مست را
داد آخر عشق او ما وجنون را سربه هم
چند گویی حرف کفر و دین قدم درراه نه
کاین دو راه مختلف آخر گذارد سربه هم
نیست غیر از باد دستی عمر را شیرازه ای
مد احسان آورد اوراق این دفتر به هم
بسته شد از نوشخند او دهان شکوه ام
رخنه منقار طوطی آمد از شکربه هم
عالم آب است از پاس نفس غافل مشو
کز نسیمی می خورد بحر گران لنگر به هم
از حجاب عشق کوه قاف دارم در میان
گرچه در یک شیشه ام با آن پری پیکر به هم
روی آتشناک و چشم آسمان گونش ببین
گر ندیدی چشمه خورشید و نیلوفر به هم
بر نمی آید فلک با دل تپیدنهای من
قاف لرزد چون زند سیمرغ بال و پربه هم
ترک کی می کرد ابراهیم ادهم تاج را
جمع اگر می شد سر آزاده و افسر به هم
روح هیهات است پیوند بدن را نگسلد
نیست از دل التیام رشته و گوهر به هم
آن سپندم من که بر آتش زنم گر خویش را
می نهد از دود تلخم دیده را مجمر به هم
نیست صائب بر دل من از سیه بختی غبار
کی کشد آیینه روی خود ز خاکستر به هم
غزل شمارهٔ ۵۴۲۸: هرکه ادراک زلف و روی جانان را به همغزل شمارهٔ ۵۴۳۰: ساده لوحان غافلند از الفت بیجای هم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تاخط شیرنگ آورد از دو جانب سر به هم
می زند حسن سبک پرواز بال و پربه هم
هوش مصنوعی: حسن با زیبایی و سبکی که دارد، همچون پرندهای که بال و پرش را به هم میزند، به گونهای در حال پرواز است که هر دو طرفش را به هم میفشارد.
خط ظالم کرد تسخیر لب میگون یار
تا لب خمیازه ما کی رسد دیگربه هم
هوش مصنوعی: ظلمی که بر ما رفته است، باعث شده که زیبایی و دلربایی یار نتواند ما را به آرامش برساند. به نظر میرسد که ما همیشه در انتظار هستیم که به هم برسیم، اما این انتظار پایانی ندارد.
خم به یک اندازه شد بازو دو ابروی تو
خوش قدر افتاده جنگ این دو زور آور به هم
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و قدرت ابروان معشوق اشاره شده است. ابروان او در حالتی خمیده و زیبا قرار گرفتهاند و این حالت به مانند دو نیروی قوی در حال رقابت و نزاع است. قدرت این دو ابرو به قدری است که جذابیت و زیبایی معشوق را دوچندان کرده و توجه هر بینندهای را جلب میکند.
در نگاه اولین کار دو عالم ساختند
می دهند اکنون دو چشم مست او ساغر به هم
هوش مصنوعی: در نخستین نگاه، دو جهان به وجود آمدند و اکنون چشمان مست او مثل دو جام با هم پر شدهاند.
مشکل است از هم جدا کردن دو فیل مست را
داد آخر عشق او ما وجنون را سربه هم
هوش مصنوعی: جدا کردن دو فیل مست از هم کار دشواری است؛ در پایان، عشق او ما را دیوانه کرده و به هم پیوند زده است.
چند گویی حرف کفر و دین قدم درراه نه
کاین دو راه مختلف آخر گذارد سربه هم
هوش مصنوعی: زیاد سخن نگو در مورد کفر و دین، فقط کافیست قدم در راه بگذاری؛ زیرا این دو مسیر در نهایت به یک مقصد و یک حقیقت میرسند.
نیست غیر از باد دستی عمر را شیرازه ای
مد احسان آورد اوراق این دفتر به هم
هوش مصنوعی: زندگی و عمر انسان همچون ورقهایی در دفتر است که به وسیله باد و حوادث زندگی، درهم میریزند و تنها نعمت احسان و محبت میتواند این ورقها را به هم پیوند دهد.
بسته شد از نوشخند او دهان شکوه ام
رخنه منقار طوطی آمد از شکربه هم
هوش مصنوعی: با لبخند او، دیگر نتوانستم شکایت کنم و حرف بزنم؛ چراکه احساسات من مانند صدای لطیف پرندهای شد که از شیرینی زندگی میگوید.
عالم آب است از پاس نفس غافل مشو
کز نسیمی می خورد بحر گران لنگر به هم
هوش مصنوعی: دنیا مانند آبی است که باید در مراقبت از نفس خود باشی. غافل نشو، زیرا با یک نسیم میتواند دریای عمیق و سنگینی به هم بریزد.
از حجاب عشق کوه قاف دارم در میان
گرچه در یک شیشه ام با آن پری پیکر به هم
هوش مصنوعی: در دل عشق، دلم پر از دلهره است و مانند کوه قاف بزرگ و دور از دسترس به نظر میرسد. با این حال، در عین حال که همه چیز در یک شیشه محدود و محصور شده است، همچنان با آن موجود زیبای پریمانند در کنار هم هستیم.
روی آتشناک و چشم آسمان گونش ببین
گر ندیدی چشمه خورشید و نیلوفر به هم
هوش مصنوعی: به زیبایی و جاذبه چهرهای خاص و درخشان نگاه کن؛ چون اگر نتوانستی نور خورشید و گل نیلوفر را در کنار هم ببینی، هیچ چیز دیگری را هم نخواهی دید.
بر نمی آید فلک با دل تپیدنهای من
قاف لرزد چون زند سیمرغ بال و پربه هم
هوش مصنوعی: آسمان نمیتواند بر تپشهای دل من تأثیر بگذارد، زیرا وقتی سیمرغ بال و پرش را به هم میزند، قاف (کوه) هم میلرزد.
ترک کی می کرد ابراهیم ادهم تاج را
جمع اگر می شد سر آزاده و افسر به هم
هوش مصنوعی: ابراهیم ادهم ترک دنیا نمیکرد، اگر تاج و ثروت میتوانستند آزادی و کرامت را به او بدهند.
روح هیهات است پیوند بدن را نگسلد
نیست از دل التیام رشته و گوهر به هم
هوش مصنوعی: روح هرگز پیوند جسم را نمیشکند و از دل، التیام رشته و گوهر بههم نمیخورد.
آن سپندم من که بر آتش زنم گر خویش را
می نهد از دود تلخم دیده را مجمر به هم
هوش مصنوعی: من همان آتشزنهای هستم که در دل آتش بسوزم. هر چند خودم را به خطر میاندازم، اما دیدگانم را از دود تلخ این آتش پاک نمیکنم.
نیست صائب بر دل من از سیه بختی غبار
کی کشد آیینه روی خود ز خاکستر به هم
هوش مصنوعی: به خاطر بدشانسی من، هیچ چیزی نمیتواند آینه چهرهام را از گرد و غبار پاک کند، همچون خاکستری که رویش نشسته است.