گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۲۷

سوختم چند از هوای نفس بی لنگر شوم
تا به کی چون خار و خس بازیچه صرصر شوم
از بلندی کم نگردد فیض من چون آفتاب
بیش گردد سایه ام چندان که بالاتر شوم
خودنمایی شیوه من نیست چون نادیدگان
از صدف بیرون نمی آیم اگر گوهر شوم
آفتاب بی زوال آسمان همتم
نیستم مه کز گدایی فربه و لاغر شوم
بی پرو بالی گلستانی است بر مرغ قفس
از چه زیر آسمان ممنون بال و پر شوم
چون غم عالم تواند کار برمن تنگ کرد
من که در هر ساغر می عالم دیگر شوم
قدردانی قطره را دریا کند در ظرف من
نیست کم ظرفی اگر بیخود به یک ساغر شوم
گر ز سنگینی غبار آیینه ام را بشکند
روی من باداسیه گرپیش روشنگر شوم
عاقبت چون قامتم را حلقه می سازد سپهر
به که صائب در جوانی حلقه آن در شوم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوختم چند از هوای نفس بی لنگر شوم
تا به کی چون خار و خس بازیچه صرصر شوم
هوش مصنوعی: من در آتش خواسته‌های نفسانی‌ام می‌سوزم و در حالتی بی‌ثبات و بی‌پایه قرار دارم. این وضعیت ادامه دارد تا چه زمانی که همچون گیاهان بی‌ارزش و بی‌پناه به بازیچه‌ی سرما و طوفان تبدیل شوم.
از بلندی کم نگردد فیض من چون آفتاب
بیش گردد سایه ام چندان که بالاتر شوم
هوش مصنوعی: وقتی که من در بلندی قرار بگیرم، نعمت من کمتر نمی‌شود؛ مانند آفتاب که وقتی بیشتر می‌درخشد، سایه‌اش نیز بزرگتر می‌شود، من هم هر چه بالاتر بروم، فایده و ارزشم بیشتر می‌شود.
خودنمایی شیوه من نیست چون نادیدگان
از صدف بیرون نمی آیم اگر گوهر شوم
هوش مصنوعی: من به نمایش خود توجهی ندارم، زیرا مانند مرواریدهایی که در صدف هستند، در صورت ناپدید بودن، نمی‌توانم خود را نشان دهم و اگر به گوهر تبدیل شوم، دیگر نیازی به خودنمایی ندارم.
آفتاب بی زوال آسمان همتم
نیستم مه کز گدایی فربه و لاغر شوم
هوش مصنوعی: خورشید جاویدان آسمان، هدف و آرزوی من نیست که بخواهم از دنیای نیازمندی، ثروتمند و نیرومند شوم.
بی پرو بالی گلستانی است بر مرغ قفس
از چه زیر آسمان ممنون بال و پر شوم
هوش مصنوعی: بی‌پر و بالی که در گلستان پرواز می‌کند، است، اما این پرنده در قفس به سبب محدودیت‌هایش، تحت آسمان به سر می‌برد و به پرواز نمی‌تواند برود.
چون غم عالم تواند کار برمن تنگ کرد
من که در هر ساغر می عالم دیگر شوم
هوش مصنوعی: وقتی غم و اندوه دنیا به من فشار می‌آورد، من که در هر لیوان شراب جهانی تازه می‌بینم.
قدردانی قطره را دریا کند در ظرف من
نیست کم ظرفی اگر بیخود به یک ساغر شوم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از اهمیت و ارزش یک قطره آب در دریا سخن بگویم، می‌توان گفت که ارزش آن قطره را در ظرف کوچک من نمی‌توان به درستی درک کرد. اگر من به طور ناخواسته و بدون آگاهی در یک ساغر قرار بگیرم، واقعاً نتوانم ظرفیت عظیم دریا را درک کنم.
گر ز سنگینی غبار آیینه ام را بشکند
روی من باداسیه گرپیش روشنگر شوم
هوش مصنوعی: اگر غبار بر آینه‌ام بیفتد و آن را بشکند، در عوض من با چراغی روشن‌تر می‌شوم.
عاقبت چون قامتم را حلقه می سازد سپهر
به که صائب در جوانی حلقه آن در شوم
هوش مصنوعی: در نهایت، زمانی که دنیای هستی دور من حلقه می‌زند، خوشتر است که در زمان جوانی خودم را درگیر این حلقه نکنم.