غزل شمارهٔ ۵۴۲
تازه دارد دل من خار و خس مژگان را
این سفالی است که سیراب کند ریحان را
پاس دل دار که تا دانه نگردد سرسبز
نرود قطره آبی به گلو دهقان را
نقد احسان فلک همسفر سیماب است
پهن چون صبح به دریوزه مکن دامان را
جز سر دار فنا کیست به گردن گیرد
در همه روی زمین این سر بی سامان را
حسن آن نیست که در پله پستی ماند
نیست حاجت رسن و دلو مه کنعان را
سیر چشمی به نظر میل کشد همت را
بی نیازی به جگر داغ نهد احسان را
دل عاشق چه غم از شورش محشر دارد؟
نیست اندیشه سیلاب ده ویران را
ابر رحمت به غبار دل ما درمانده است
هم مگر تیغ تو آبی زند این میدان را
می پرستان سخن نگیرند به خویش
شیشه دربار بود قافله مستان را
کیست جز خامه صائب که زوالش مرساد
آن که دارد به سخن زنده دل اصفاهان را
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تازه دارد دل من خار و خس مژگان را
این سفالی است که سیراب کند ریحان را
هوش مصنوعی: دل من تازه و سرزنده است و مژگانِ کسی که دوستش دارم مانند خار و خس در آن نشستهاند. این دل مانند خاکی است که میتواند به گل و گیاه، یعنی ریحان، آب بدهد و آن را رشد دهد.
پاس دل دار که تا دانه نگردد سرسبز
نرود قطره آبی به گلو دهقان را
هوش مصنوعی: به دل و احساساتت اهمیت بده، زیرا تا زمانی که آنها به رشد و شکوفایی نرسند، هیچ کمکی به کشاورز نخواهد شد و او هیچ آبی نخواهد نوشید.
نقد احسان فلک همسفر سیماب است
پهن چون صبح به دریوزه مکن دامان را
هوش مصنوعی: بدیع بودن نعمتهای آسمانی با ناپایداری و گذرایی آنها همانند مایعی فراوان است. بنابراین، مانند صبح که با روشناییهایش نمایان میشود، به دنبال طمع و خواهش دنیا نروند و دامنتان را به آن آغشته نکنید.
جز سر دار فنا کیست به گردن گیرد
در همه روی زمین این سر بی سامان را
هوش مصنوعی: جز کسی که به سرنوشت مرگ دچار شده، چه کسی میتواند این سر بینظم و آشفته را در روی زمین به دوش بکشد؟
حسن آن نیست که در پله پستی ماند
نیست حاجت رسن و دلو مه کنعان را
هوش مصنوعی: زیبایی در این نیست که در مقام و جایگاه پایین بمانیم و نیازی به وسایل و ابزارهای خاص برای رسیدن به موفقیت نداریم.
سیر چشمی به نظر میل کشد همت را
بی نیازی به جگر داغ نهد احسان را
هوش مصنوعی: چشم به زیباییها مینگرد و دل را به آرامش میکشاند، در حالی که بینیازی از درد و رنج، نیکی و مهربانی را در دل مینشاند.
دل عاشق چه غم از شورش محشر دارد؟
نیست اندیشه سیلاب ده ویران را
هوش مصنوعی: دل عاشق هیچ نگرانی از آشفتگی و بلوا ندارد، زیرا به ویرانی و خسارت ناشی از جریانات عظیم فکر نمیکند.
ابر رحمت به غبار دل ما درمانده است
هم مگر تیغ تو آبی زند این میدان را
هوش مصنوعی: ابر رحمت به حال دل ما غمگین و افسرده است، مگر اینکه تیغ تو (محبت یا تأثیر تو) در این میدان، آبی برای زندگیام جاری کند.
می پرستان سخن نگیرند به خویش
شیشه دربار بود قافله مستان را
هوش مصنوعی: میپرستان به خود مشغولند و صحبت نمیکنند، زیرا شیشهای که در آن هستند، به کاروان مستان تعلق دارد.
کیست جز خامه صائب که زوالش مرساد
آن که دارد به سخن زنده دل اصفاهان را
هوش مصنوعی: کیست که مانند صائب میتواند با قلمش زوال و نابودی را به تصویر بکشد؟ آن کسی که با سخنانی زنده و دلنشین، دل اصفهانیها را تسخیر کرده است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۵۴۲ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1395/01/09 16:04
محسن شفیعی
بیت نهم مصرع اول (سخت )افتاده است
می پرستان سخن سخت نگیرند به خویش

صائب