غزل شمارهٔ ۵۴۱
وصل و هجرست یکی چشم و دل حیران را
که زر و سنگ تفاوت نکند میزان را
کار موقوف به وقت است که چون وقت رسید
خوابی از بند رهانید مه کنعان را
اشک اگر پای شفاعت نگذارد به میان
که جدا می کند از هم دو صف مژگان را؟
به که ارباب شفاعت به سر خویش زنند
نکهت منت اگر هست گل احسان را
گر شود دولت بیدار مساعد روزی
صائب آن نیست فراموش کند یاران را
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وصل و هجرست یکی چشم و دل حیران را
که زر و سنگ تفاوت نکند میزان را
هوش مصنوعی: اتحاد و جدایی در عشق، مانند چشمی است که در انتظار و دلش در حیرت است. در این حالت، فرقی بین چیزهای قیمتی و بیارزش وجود ندارد.
کار موقوف به وقت است که چون وقت رسید
خوابی از بند رهانید مه کنعان را
هوش مصنوعی: زمان تعیینکنندهای برای کارها وجود دارد؛ هنگامی که زمان مناسب فرا برسد، خواب و غفلت از مه کنعان که در بند است، رهایی خواهد یافت.
اشک اگر پای شفاعت نگذارد به میان
که جدا می کند از هم دو صف مژگان را؟
هوش مصنوعی: اگر اشک نتواند به عنوان وسیلهای برای میانجیگری وارد عمل شود، چطور میتواند مژگانها را از هم جدا کند؟
به که ارباب شفاعت به سر خویش زنند
نکهت منت اگر هست گل احسان را
هوش مصنوعی: بهتر است که کسانی که قدرت شفاعت دارند، در حق خود دعا کنند، زیرا اگر گل نیکی و احسانی وجود داشته باشد، باید به آن توجه کرد.
گر شود دولت بیدار مساعد روزی
صائب آن نیست فراموش کند یاران را
هوش مصنوعی: اگر روزگار به خوبی بگذرد و روزهای مساعدی پیش بیاید، صائب نخواهد بود که دوستان را فراموش کنیم.

صائب