گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۰

می پرد چشم به خال لب جانانه مرا
حرص چون دام فزون می شود از دانه مرا
ابر را تشنه دریا، گهرافشانی کرد
حرص می بیش شد از گریه مستانه مرا
می شود وحشت مجنون ز غزالان افزون
کرد بیگانه ز خود معنی بیگانه مرا
تشنه گوهر سیراب، صدف را چه کند؟
دل تسلی نشد از کعبه و بتخانه مرا
نیست از گرد علایق اثری در دل من
می رود صاف برون سیل ز ویرانه مرا
نکند شبنم گل ریگ روان را سیراب
نتوان سیر ز می کرد به پیمانه مرا
با جنون فارغ از آمد شد مردم شده ام
چون کمان، زور بود قفل در خانه مرا
می زنم یک تنه بر قلب فلک ها چون آه
کوتهی گر نکند همت مردانه مرا
در خرابات مغان دیده من باز شده است
خط پیمانه بود ابجد طفلانه مرا
از گره هیچ گره باز نگردد صائب
چه گشادی شود از سبحه صد دانه مرا؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می پرد چشم به خال لب جانانه مرا
حرص چون دام فزون می شود از دانه مرا
هوش مصنوعی: چشم من با حرص و ولع به خال لب محبوبم می‌نگرد، مثل دامی که بیشتر از آنچه که خوراکش باشد، طمع می‌کند.
ابر را تشنه دریا، گهرافشانی کرد
حرص می بیش شد از گریه مستانه مرا
هوش مصنوعی: ابر که به دریا تشنه است، به خاطر اشتهای بیشتری که دارد، باران می‌بارد و این بارش به خاطر بغض و گریه‌ای است که به صورت شگفت‌آوری از دلش برمی‌خیزد.
می شود وحشت مجنون ز غزالان افزون
کرد بیگانه ز خود معنی بیگانه مرا
هوش مصنوعی: می‌توان ترس و وحشت مجنون را بیشتر کرد، حال آنکه من بیگانه‌ای از خویش هستم و معنای بیگانگی را برای خودم نباید فراموش کنم.
تشنه گوهر سیراب، صدف را چه کند؟
دل تسلی نشد از کعبه و بتخانه مرا
هوش مصنوعی: چگونه می‌تواند کسی که به دنبال گنج و ارزش واقعی است، از صدف و دورنگی آن خشنود شود؟ دل من با وجود کعبه و بتخانه آرامش نمی‌یابد.
نیست از گرد علایق اثری در دل من
می رود صاف برون سیل ز ویرانه مرا
هوش مصنوعی: هیچ اثری از وابستگی‌ها در دل من نیست و به راحتی مانند سیل، احساسات درونی‌ام از خرابه‌های دل خارج می‌شوند.
نکند شبنم گل ریگ روان را سیراب
نتوان سیر ز می کرد به پیمانه مرا
هوش مصنوعی: شاید شبنم نتواند گل را سیراب کند، اما من از می پر و پیمانه سیراب می‌شوم.
با جنون فارغ از آمد شد مردم شده ام
چون کمان، زور بود قفل در خانه مرا
هوش مصنوعی: من به خاطر جنون و بی‌خیالی‌ام از مردم جدا شده‌ام، مانند کمانی که قفل را می‌گیرد و نمی‌گذارد به خانه‌ام وارد شوند.
می زنم یک تنه بر قلب فلک ها چون آه
کوتهی گر نکند همت مردانه مرا
هوش مصنوعی: من به تنهایی بر گردن آسمان‌ها می‌زنم و چون آهی که به خاطر کوتاهی‌اش نمی‌تواند بلند شود، اگر همت و اراده‌ی مردانه‌ام را نداشته باشم.
در خرابات مغان دیده من باز شده است
خط پیمانه بود ابجد طفلانه مرا
هوش مصنوعی: در میخانه‌ای که مغان در آن هستند، چشم من باز شده است. خطی که بر روی پیمانه نوشته شده، نشان‌دهنده‌ی دانش ابتدایی من است.
از گره هیچ گره باز نگردد صائب
چه گشادی شود از سبحه صد دانه مرا؟
هوش مصنوعی: از گره‌ها هیچ کمکی نمی‌توان گرفت، صائب. حتی اگر من یک گردنبند با صد دانه داشته باشم، باز هم مشکلم حل نمی‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۴۰ به خوانش عندلیب