گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۱۷

از تحمل خصم را چین از جبین وا می کنم
با کلید موم قفل آهنین وامی کنم
بر گشاد عقده دل نیست دستم ورنه من
غنچه پیکان به باد آستین وامی کنم
هر قدر پهلو تهی سازد زمن از سادگی
جای خود از نامداری درنگین وامی کنم
می چکد صد لاله خون بر خاک از هر ناخنم
یک گره تازان دو زلف عنبرین وامی کنم
جای خود را در دل سخت فلک از راستی
با دم گیرا چو صبح راستین وامی کنم
گرچه از بی حاصلی تخم امیدم سوخته است
پیش خرمن من دامنی چون خوشه چین وامی کنم
نام خود سازند مردان محو ومن از سادگی
در تلاش نام میدان چون نگین وامی کنم
چاردیوار صدف شایسته اقبال نیست
در غریبی چشم چون در ثمین وامی کنم
خاکساری پرده چشم حسودان می شود
بال و پر چون ریشه در زیر زمین وامی کنم
می کنم شکر گل بی خار از فهمیدگی
گر به روی خار چشم پاک بین وامی کنم
در دل هرکس که از غم هست صائب عقده ای
از نسیم گفتگوی دلنشین وامی کنم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از تحمل خصم را چین از جبین وا می کنم
با کلید موم قفل آهنین وامی کنم
هوش مصنوعی: با صبر و شکیبایی، سختی‌ها و مشکلات را برطرف می‌کنم و با عزمی راسخ، مشکلات بزرگ را به چالش می‌کشم و راه‌حل‌های مؤثری برای آن‌ها پیدا می‌کنم.
بر گشاد عقده دل نیست دستم ورنه من
غنچه پیکان به باد آستین وامی کنم
هوش مصنوعی: برای گشودن غم و دلخوشی خود، دستی به کار ندارم، وگرنه من می‌توانستم مانند غنچه‌ای که در آستین باد قرار می‌گیرد، احساسات و رازهای درونم را بروز دهم.
هر قدر پهلو تهی سازد زمن از سادگی
جای خود از نامداری درنگین وامی کنم
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر از سادگی و خلوص در خود بکاهم، جای خود را به شهرت و ناموری می‌سپارم.
می چکد صد لاله خون بر خاک از هر ناخنم
یک گره تازان دو زلف عنبرین وامی کنم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد شاعر در این بیت به عاشقانه و غم عشق اشاره می‌کند. او از خون لاله‌ها سخن می‌گوید که بر زمین می‌چکد؛ این نماد اندوه و عواطف عمیق اوست. همچنین، با اشاره به زلف‌های عنبرین، زیبایی و جذابیت معشوق را به تصویر می‌کشد. او به نوعی احساسات خود را با طبیعت و زیبایی‌های آن پیوند داده و حسرت و longing خود را به تصویر می‌کشد.
جای خود را در دل سخت فلک از راستی
با دم گیرا چو صبح راستین وامی کنم
هوش مصنوعی: من با حقیقت و صداقت خود، مانند صبحی پاک و روشن، جایگاه خود را در دل سختی‌های زندگی تغییر می‌دهم و به آن می‌فروشم.
گرچه از بی حاصلی تخم امیدم سوخته است
پیش خرمن من دامنی چون خوشه چین وامی کنم
هوش مصنوعی: با اینکه به خاطر ناامیدی، امیدم نابود شده است، اما در میان خرمن زندگی‌ام دامن خود را به مانند خوشه‌چینی به زمین می‌زنم.
نام خود سازند مردان محو ومن از سادگی
در تلاش نام میدان چون نگین وامی کنم
هوش مصنوعی: مردان بزرگ نام خود را بر سر زبان‌ها می‌آورند و من به خاطر سادگی‌ام در تلاشم تا نامم را مانند نگینی در میدان مطرح کنم.
چاردیوار صدف شایسته اقبال نیست
در غریبی چشم چون در ثمین وامی کنم
هوش مصنوعی: در دنیای غریب و دور، دنیایی که در آن تنها هستم و هیچ چیز برای من ارزشمند به نظر نمی‌رسد، حتی اگر در دنیای حقیقت و زیبایی نیز باشم، احساس نمی‌کنم که در آنجا جایی برای من وجود دارد.
خاکساری پرده چشم حسودان می شود
بال و پر چون ریشه در زیر زمین وامی کنم
هوش مصنوعی: حسودان به دلایل خود می‌خواهند به موقعیت و موفقیت دیگران آسیب بزنند. در این میان، من خود را به humble (خاکسار) بودن کنار می‌کشم و در سکوت به رشد و ترقی خود ادامه می‌دهم، مانند ریشه‌ایی که در زیر زمین مستحکم می‌ماند و به دیگران نشان نمی‌دهد.
می کنم شکر گل بی خار از فهمیدگی
گر به روی خار چشم پاک بین وامی کنم
هوش مصنوعی: من بابت زیبایی گل بدون خار شکرگزاری می‌کنم، اما اگر به خارها نگاه کنم، چشم پاکی را برطرف می‌کنم.
در دل هرکس که از غم هست صائب عقده ای
از نسیم گفتگوی دلنشین وامی کنم
هوش مصنوعی: هر کسی که غم در دلش جا دارد، من با یک گفتگوی دلنشین و نرم، او را آرام می‌کنم و بار دردش را کمی سبکتر می‌سازم.