غزل شمارهٔ ۵۴۱۴
جسم خاکی را زغفلت چند معماری کنم
چند اوقات گرامی صرف گلکاری کنم
قامت خم گشته را نتوان به حکمت راست کرد
چند این دیوار مایل را نگهداری کنم
شد زپیری ناتوان هر عضوی از اعضای من
یک جهان بیمار را من چون پرستاری کنم
ساده لوحی بین که می خواهم به دست رعشه دار
توسن عمر سبکرو را عنانداری کنم
آفتاب تیغ زن اینجا سپر انداخته است
من درین میدان چه اظهار جگر داری کنم
در دبستان جهان تا چند با موی سفید
صرف مد عمر خود را در سیه کاری کنم
از درو دیوار این غمخانه می بارد ملال
من که را بااین غم بسیار غمخواری کنم
هست در خرمن مرامور و ملخ از دانه بیش
خوشه چینان را به احسان چون هواداری کنم
چون ز غفلت صرف مستی شد مرا سر جوش عمر
به که این ته جرعه را در کار هشیاری کنم
من که نیش پشه ای در خاک و خونم می کشد
چون دم تیغ حوادث را سپر داری کنم
چون ز طوف کعبه مقصود گردم کامیاب
من که در هر گام منزل از گرانباری کنم
من که می دانم عزیزی می دهد خواری ثمر
چون مه کنعان چرا اندیشه از خواری کنم
من که نتوانم گلیم خود بر آوردن ز آب
دیگران را باکدامین دست و دل یاری کنم
می کند سیل حوادث کوه را صائب ز جا
من که از خار و خسم کمتر، چه خودداری کنم
غزل شمارهٔ ۵۴۱۳: گر کند آن بیوفا از من جدایی، چون کنمغزل شمارهٔ ۵۴۱۵: در سماع بیخودی چون دست بالا میکنم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جسم خاکی را زغفلت چند معماری کنم
چند اوقات گرامی صرف گلکاری کنم
هوش مصنوعی: من به فکر این هستم که از زندگیام بهتر استفاده کنم و به جای اتلاف زمان، بر روی روح و جان خود کار کنم و آنها را پرورش دهم.
قامت خم گشته را نتوان به حکمت راست کرد
چند این دیوار مایل را نگهداری کنم
هوش مصنوعی: نمیتوان با فکر و اندیشه، قامتی که خم شده را راست کرد، چون باید برای نگهداری این دیوار کج، تلاشی کنم.
شد زپیری ناتوان هر عضوی از اعضای من
یک جهان بیمار را من چون پرستاری کنم
هوش مصنوعی: از اثر پیری، هر یک از اعضای من ضعیف شده است. حالا من مانند پرستاری میکوشم به این جهان بیمار درونم رسیدگی کنم.
ساده لوحی بین که می خواهم به دست رعشه دار
توسن عمر سبکرو را عنانداری کنم
هوش مصنوعی: من به سادگی میخواهم که با اندیشههای ناپختهام، زندگی کوتاه و مبارک تو را دچار چالش و تزلزل کنم.
آفتاب تیغ زن اینجا سپر انداخته است
من درین میدان چه اظهار جگر داری کنم
هوش مصنوعی: اینجا آفتاب به شدت میتابد و من در این میدان، چه چیزی میتوانم بگویم یا به نمایش بگذارم؟
در دبستان جهان تا چند با موی سفید
صرف مد عمر خود را در سیه کاری کنم
هوش مصنوعی: در مدرسه زندگی، تا چه زمانی میخواهم با موهای سفید خودم، زمان عمرم را صرف کارهای بیفایده کنم؟
از درو دیوار این غمخانه می بارد ملال
من که را بااین غم بسیار غمخواری کنم
هوش مصنوعی: غمی که در این مکان وجود دارد، به زودی از هر طرف به من حمله میکند و من نمیدانم با این همه غم چگونه میتوانم به کسی کمک کنم.
هست در خرمن مرامور و ملخ از دانه بیش
خوشه چینان را به احسان چون هواداری کنم
هوش مصنوعی: در میان خوشههای گندم، نه تنها مور و ملخ وجود دارد، بلکه دلسوزی و محبت به برداشتکنندگان دانهها نیز مهم است. باید تلاش کنم تا به آنها کمک و حمایت کنم.
چون ز غفلت صرف مستی شد مرا سر جوش عمر
به که این ته جرعه را در کار هشیاری کنم
هوش مصنوعی: وقتی از غفلت و بیخبری در حال مستی به سر میبرم، بهتر است که به جای هدر دادن لحظات عمرم، این فرصت را برای بیداری و آگاهی استفاده کنم.
من که نیش پشه ای در خاک و خونم می کشد
چون دم تیغ حوادث را سپر داری کنم
هوش مصنوعی: من در شرایط سخت و دردناک زندگی به خودم میگویم که باید با تمام توانم دفاع کنم و از مشکلات عبور کنم، حتی اگر درد و رنجی که میکشم کوچک به نظر برسد.
چون ز طوف کعبه مقصود گردم کامیاب
من که در هر گام منزل از گرانباری کنم
هوش مصنوعی: وقتی به سمت کعبه میروم و در مسیر آن قرار میگیرم، احساس موفقیت و خوشبختی میکنم، زیرا با هر قدمی که برمیدارم، بار زندگی و دشواریها را کمی سبکتر میکنم.
من که می دانم عزیزی می دهد خواری ثمر
چون مه کنعان چرا اندیشه از خواری کنم
هوش مصنوعی: من میدانم که عزیزم بعد از مدتی به من برکت و خوشبختی میدهد، پس چرا باید به فکر ذلت و خواری باشم، مانند ماه کنعان که درخشان و زیباست؟
من که نتوانم گلیم خود بر آوردن ز آب
دیگران را باکدامین دست و دل یاری کنم
هوش مصنوعی: من که خودم در به دست آوردن و پیشرفت دچار مشکل هستم، چه طور میتوانم به دیگران کمک کنم؟
می کند سیل حوادث کوه را صائب ز جا
من که از خار و خسم کمتر، چه خودداری کنم
هوش مصنوعی: سیل حوادث و اتفاقات، قدرت کوه را نیز از جایش میبرد. من که در برابر مشکلات و سختیها حتی کمتر از خار و خسم هستم، چگونه میتوانم خودم را کنترل کنم؟

صائب