گنجور

غزل شمارهٔ ۵۲۷

نخل قد تو هم آغوش بلا کرد مرا
هوس زلف تو همدست صبا کرد مرا
خاک در دیده مقراض جدایی بادا!
که ازان حاشیه بزم جدا کرد مرا
عکس من خاک به چشم آینه را می پاشید
پرتو روی تو آیینه نما کرد مرا
بعد عمری که فلک بر سر انصاف آمد
همچو یوسف به لب چاه بها کرد مرا
(چه عجب گر جگر نی بخراشد نفسم
بند از بند، فراق تو جدا کرد مرا)
(داشتم شکوه ز ایران، به تلافی گردون
در فرامشکده هند رها کرد مرا)
چون به بستر بنهم پهلوی راحت صائب؟
غنچه خسبی، گره بند قبا کرد مرا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نخل قد تو هم آغوش بلا کرد مرا
هوس زلف تو همدست صبا کرد مرا
هوش مصنوعی: بلند و راست قامت تو به گونه‌ای است که همانند درخت نخل مرا در آغوش مشکلات و سختی‌ها قرار داد. همچنین اشتیاق به موهای تو، همدست نسیم صبحگاهی شد و مرا تحت تأثیر قرار داد.
خاک در دیده مقراض جدایی بادا!
که ازان حاشیه بزم جدا کرد مرا
هوش مصنوعی: چشم‌ام پر از غبار جدایی است! چون همین غبار، من را از آن حاشیه‌ی خوشی و جشن دور کرده است.
عکس من خاک به چشم آینه را می پاشید
پرتو روی تو آیینه نما کرد مرا
هوش مصنوعی: تصویر من مانند گرد و غبار بر روی آینه می‌نشست، اما نور چهره‌ات باعث شد که آینه مرا به وضوح نشان دهد.
بعد عمری که فلک بر سر انصاف آمد
همچو یوسف به لب چاه بها کرد مرا
هوش مصنوعی: پس از مدت‌ها که زمان به عدالت رفتار کرد، مانند یوسف که در کنار چاه دیده شد، من نیز ارزش پیدا کردم و به حساب آورده شدم.
(چه عجب گر جگر نی بخراشد نفسم
بند از بند، فراق تو جدا کرد مرا)
هوش مصنوعی: این بیت به احساس عمیق درد و جدایی اشاره دارد. گویا گوینده به شدت از دوری محبوب رنج می‌برد و به این فکر می‌کند که انتظار تحمل این درد، از او چه چیزهایی خواهد گرفت. در واقع، او می‌گوید که اگر در این دوری از محبوبش، از شدت غم دچار آسیب شود، چندان هم تعجب‌آور نیست. جدایی او را از خود جدا کرده و باعث شده که در رنج باشد.
(داشتم شکوه ز ایران، به تلافی گردون
در فرامشکده هند رها کرد مرا)
هوش مصنوعی: من از وضع کشورم شکایت می‌کردم، اما به خاطر سختی‌ها و مشکلاتی که از آسمان بر من نازل شد، در یک سرزمین دور افتاده و بی‌خبر از وطن رها شدم.
چون به بستر بنهم پهلوی راحت صائب؟
غنچه خسبی، گره بند قبا کرد مرا
هوش مصنوعی: زمانی که به بستر راحتی بروم، مثل غنچه‌ای که خوابش برده باشد، بستن کمر و لباس را فراموش می‌کنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۲۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1398/08/20 23:11
جناب آقای دلتنگ

می‌گم آ
یجوری که انگار می‌خوام بگم
با تنم
بر تنت
چه حاشیه‌ها که نخواهم نوشت...

1398/08/20 23:11
سرکار خانم دلتنگ

میگم آ یه جوری که انگار می خوام بگم:
روان تو خواهم بود وقتی ز دور
رود دود می کند در چشم
پس چشم خیس تو خواهم بود
چکنده بر خطوط خطوط زخم کاغذم
بر خطوط می دوند این چشم های به غایت زیبا
که تو داری...