گنجور

غزل شمارهٔ ۵۲۵

آن که سوز جگر و دیده تر داد مرا
همچو شمع از تن خود زاد سفر داد مرا
قطع پیوند ازین سبز چمن مشکل بود
خجلت بی ثمری برگ سفر داد مرا
عشق روزی که رسانید مرا خانه به آب
چشم تر غوطه به دریای گهر داد مرا
چون به فریاد من آن سرو خرامان نرسید
زین چه حاصل که چو گل زر به سپر داد مرا؟
گشت تا رشته من بی گره از همواری
ره به دل سبحه ز صد راهگذار داد مرا
چه شکایت کنم از ضعف بصر در پیری؟
که بصیرت عوض نور بصر داد مرا
قسمت یوسف بی جرم نشد از اخوان
گوشمالی که درین عهد هنر داد مرا
کو دماغی که برآرم ز گریبان سر خویش؟
من گرفتم که فلک افسر زر داد مرا
از دل سخت نداده است زمین قارون را
خاکمالی که درین دور هنر داد مرا
ریخت هر کس به رهم خار ز خصمی چون برق
صائب از بی بصری بال دگر داد مرا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن که سوز جگر و دیده تر داد مرا
همچو شمع از تن خود زاد سفر داد مرا
هوش مصنوعی: آن کسی که با دل‌سوختگی و اشک‌هایش به من زندگی و عشق بخشید، همچون شمعی که از خود می‌سوزد و روشنی می‌دهد، مرا به سفرگاه عشق رهنمون کرد.
قطع پیوند ازین سبز چمن مشکل بود
خجلت بی ثمری برگ سفر داد مرا
هوش مصنوعی: قطع کردن رابطه با این چمن سبز سخت بود، احساس خجالت و بی‌ثمر بودن برگه جدایی را به من داد.
عشق روزی که رسانید مرا خانه به آب
چشم تر غوطه به دریای گهر داد مرا
هوش مصنوعی: عشق در روزی من را با اشک‌های ندامت به خانه‌ای رساند که در آن غرق در گنج‌های ارزشمند شدم.
چون به فریاد من آن سرو خرامان نرسید
زین چه حاصل که چو گل زر به سپر داد مرا؟
هوش مصنوعی: وقتی که آن دلبر زیبا به فریاد من نرسید، چه فایده دارد که من زیبایی خود را همچون گل زرد به او هدیه داده‌ام؟
گشت تا رشته من بی گره از همواری
ره به دل سبحه ز صد راهگذار داد مرا
هوش مصنوعی: به دنبال مسیری صاف و بدون مانع بودم، که ناگهان در دل آن، در احساسی عمیق و رازآلود، فرصتی ارزشمند برای تأمل و تفکر نصیبم شد.
چه شکایت کنم از ضعف بصر در پیری؟
که بصیرت عوض نور بصر داد مرا
هوش مصنوعی: در پیری، از ناتوانی بینایی‌ام چه شکايتی کنم؟ زیرا تجربه و دانایی جای نور چشم را برایم پر کرده است.
قسمت یوسف بی جرم نشد از اخوان
گوشمالی که درین عهد هنر داد مرا
هوش مصنوعی: قسمت خوشبختی یوسف به خاطر بی‌گناه بودنش نبود، بلکه به خاطر نیکی و حمایت برادرانش در این زمان، هنری به من آموخت.
کو دماغی که برآرم ز گریبان سر خویش؟
من گرفتم که فلک افسر زر داد مرا
هوش مصنوعی: چرا باید سرم را بلند کنم و خود را از میان مشکلات نجات دهم؟ من در حالی که به سختی دارم ادامه می‌دهم، ستاره‌ها و مقدرات خوبی به من عطا کرده‌اند.
از دل سخت نداده است زمین قارون را
خاکمالی که درین دور هنر داد مرا
هوش مصنوعی: زمین، دل سخت و سنگین قارون را خاک نکرده است؛ چرا که در این زمان هنر و استعداد مرا به من بخشیده است.
ریخت هر کس به رهم خار ز خصمی چون برق
صائب از بی بصری بال دگر داد مرا
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که افرادی که به او ستم کرده‌اند، در حقیقت به خود ضرر می‌زنند و باعث می‌شوند که او پرواز کند و از محدودیت‌ها رهایی یابد. او با قدرت و روشن بینی خود، به راحتی از مشکلات فراتر می‌رود و به موفقیت دست می‌یابد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۲۵ به خوانش عندلیب