غزل شمارهٔ ۵۲۴
چون گشاید ز چمن خاطر ناشاد مرا؟
هست گلبن به نظر، خانه صیاد مرا
تا شد از علم نظر شمع سوادم روشن
جنبش هر مژه شد سیلی استاد مرا
بارها از سخن خویش به چاه افتادم
همچو یوسف صد ازین واقعه افتاد مرا
ناخن رشک جگر کاوتر از شمشیرست
پنجه شیر بود سایه شمشاد مرا
پرده گنج محال است که ویران ماند
خضر در راه خدا میکند آباد مرا
هر چه از پیش نظر رفت به یادش آرند
یارب آن روز مبادا که کنی یاد مرا!
سر تسخیر غزالان سبکسیرم نیست
موی بر سر نبود خانه صیاد مرا
تلخی از زهر و حلاوت ز شکر مطلوب است
دشمن آن به که به خوبی نکند یاد مرا
من نه آن رشته سر در گم چرخم صائب
که گشادی شود از ناخن نقاد مرا
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون گشاید ز چمن خاطر ناشاد مرا؟
هست گلبن به نظر، خانه صیاد مرا
هوش مصنوعی: وقتی دل غمگین من از باغی باز شود، آیا در دل زندگیام جایی برای شادی وجود دارد؟ به نظر میرسد که گلها زیبا هستند، اما در واقع، این زیبایی تنها خانهای برای شکارچی غمهای من است.
تا شد از علم نظر شمع سوادم روشن
جنبش هر مژه شد سیلی استاد مرا
هوش مصنوعی: زمانی که با علم و دانش آشنا شدم، روشنی از نور شمع وجودم را فراگرفت و هر بار که مژههایم تکان میخورد، مانند سیلی از استاد مرا تحت تاثیر قرار میداد.
بارها از سخن خویش به چاه افتادم
همچو یوسف صد ازین واقعه افتاد مرا
هوش مصنوعی: من بارها به خاطر حرفهایم دچار مشکلات شدم، درست مثل یوسف که به خاطر ماجرای خود به چاه افتاد.
ناخن رشک جگر کاوتر از شمشیرست
پنجه شیر بود سایه شمشاد مرا
هوش مصنوعی: ناخن من به اندازهی شمشیر قوی و بیرحم است، مانند پنجهی شیر که نشانهی قدرت و جسارت است. سایهی من هم به اندازهی درخت شمشاد است که نمادی از استقامت و زیبایی میباشد.
پرده گنج محال است که ویران ماند
خضر در راه خدا میکند آباد مرا
هوش مصنوعی: هیچگاه گنجینهای ارزشمند خراب نخواهد شد، زیرا خضر (نماد هدایت و راهنمایی) در راه خدا، به من کمک میکند تا زندگیام را سامان دهم و آباد کنم.
هر چه از پیش نظر رفت به یادش آرند
یارب آن روز مبادا که کنی یاد مرا!
هوش مصنوعی: هر چیزی که از دید و خاطرهها رفته است را به یادش بیاور، اما ای کاش روزی نباشد که تو به یاد من بیفتی!
سر تسخیر غزالان سبکسیرم نیست
موی بر سر نبود خانه صیاد مرا
هوش مصنوعی: من در تسخیر زیباییهای غزالان نیستم، چون وقتی مویم بر سر نیست، دیگر خانهای برای صیاد من وجود ندارد.
تلخی از زهر و حلاوت ز شکر مطلوب است
دشمن آن به که به خوبی نکند یاد مرا
هوش مصنوعی: باید بگویم که گاهی اوقات تلخی و شیرینی در زندگی وجود دارند و هر کدام جایگاه خاص خود را دارند. هر کسی که به خوبی از من یاد نکند، برای من بهتر است که او دشمن باشد.
من نه آن رشته سر در گم چرخم صائب
که گشادی شود از ناخن نقاد مرا
هوش مصنوعی: من آنقدر ضعیف و بیاساس نیستم که با یک نقد کوچک و بیاهمیت از سوی دیگران، دچار تردید و سردرگمی شوم.

صائب