غزل شمارهٔ ۵۱۸
دل پریخانه آن روی چو ماه است مرا
یوسفی در بن هر موی به چاه است مرا
آه من چون علم صبح قیامت نشود؟
الف قامت او سرخط آه است مرا
همچو کبکی که فتد سایه شاهین به سرش
دل سراسیمه ازان پر کلاه است مرا
با کلاه نمد از هر دو جهان آزادم
سایه بال هما بخت سیاه است مرا
چون قلم، گام نخستین، نفسم سوخته است
در ره شوق کجا فرصت آه است مرا؟
می چکد خون چو کباب از نفس دعوی من
با چنین سوز چه حاجت به گواه است مرا؟
جرم ایام خرد قابل بخشیدن نیست
ورنه با عشق چه پروای گناه است مرا؟
از تماشای تو ای مایه امید جهان
غیر افسوس چه در دست نگاه است مرا؟
منزل عشق چو خورشید بود پا به رکاب
ورنه صائب چه غم از دوری راه است مرا؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل پریخانه آن روی چو ماه است مرا
یوسفی در بن هر موی به چاه است مرا
هوش مصنوعی: دل من مانند پریخانهای است که بر روی آن چهره زیبا و ماه مانند کسی است. اما در عمق هر یک از موهایش، غمی مثل یوسف در چاهی پنهان است.
آه من چون علم صبح قیامت نشود؟
الف قامت او سرخط آه است مرا
هوش مصنوعی: آه من چرا مانند پرچم صبح قیامت نمیشود؟ قامت او برای من نشانه و سرآغاز این آه است.
همچو کبکی که فتد سایه شاهین به سرش
دل سراسیمه ازان پر کلاه است مرا
هوش مصنوعی: به مانند کبکی که سایهی شاهینی بر سرش میافتد، دلش پر از اضطراب و ترس میشود، من نیز همین حال را دارم.
با کلاه نمد از هر دو جهان آزادم
سایه بال هما بخت سیاه است مرا
هوش مصنوعی: با کلاهی که از نمد است، آزاد و رها از هر دو جهان هستم، اما سایهٔ بدبختی و شومی بر سرم سنگینی میکند.
چون قلم، گام نخستین، نفسم سوخته است
در ره شوق کجا فرصت آه است مرا؟
هوش مصنوعی: وقتی قلم به حرکت درمیآید و اولین گام را برمیدارد، من در مسیر عشق سوختهام. کاش فرصتی برای آه کشیدن داشتم!
می چکد خون چو کباب از نفس دعوی من
با چنین سوز چه حاجت به گواه است مرا؟
هوش مصنوعی: شعلههای عشق و درد درونم آنقدر شدید است که مانند کبابی که میچکد، خون از جانم فرو میریزد. با این حال، با این احساسات عمیق و سوزان چه نیازی به شاهد و گواه دارم؟
جرم ایام خرد قابل بخشیدن نیست
ورنه با عشق چه پروای گناه است مرا؟
هوش مصنوعی: جرم و خطاهای انجام شده در روزهای جوانی و خردسالی قابل فراموشی و بخشش نیستند، اما اگر عشق وجود داشته باشد، دیگر از گناه و اشتباه چه ترسی دارم؟
از تماشای تو ای مایه امید جهان
غیر افسوس چه در دست نگاه است مرا؟
هوش مصنوعی: از دیدن تو، ای منبع امید جهان، جز حسرت چه چیزی در دست من است؟
منزل عشق چو خورشید بود پا به رکاب
ورنه صائب چه غم از دوری راه است مرا؟
هوش مصنوعی: در راه عشق مثل خورشید است و انسان باید با تمام وجود آماده حرکت باشد. اگر چنین نباشد، صائب (شاعر) از دوری این مسیر چه غم و اندوهی دارد؛ چراکه خود عشق بهترین راهنمای اوست و تمام مسیر را روشن میکند.

صائب