غزل شمارهٔ ۵۰۸۹
سری را که بالین شود آستانش
بود بخت بیدار خواب گرانش
فتاده است کارم به خونریز طفلی
که گلگون شود اسب نی زیر رانش
رسانده است ناسازگاری به جایی
که نتوان سخن ساختن از زبانش
ز دل پاک سازد بساط جهان را
نسیمی که برخیزد از بوستانش
شکوه جمالش رسیده است جایی
که خواب بهاران کند پاسبانش
به نازک میانی است کارم که دیدن
کند کار آتش به موی میانش
ز می جان کند درتن می پرستان
لب جام تا بوسه زد بردهانش
گرفتم که افتد گذارش به خاکم
که راهست دستی که گیرد عنانش ؟
سپندی که از روی گرم تو سوزد
شود سرمه درکام، آه و فغانش
نمانده است سامان پرواز دل را
رباید مگر بیخودی ازمیانش
حجاب است مهر دهان هنرور
ز جوهر بود تیغ،بند زبانش
چه فارغ ز چرخ است آزاد طبعی
که از همت خود بود آسمانش
میندیش از چین ابروی گردون
که نرم است بسیار پشت کمانش
نشد مهربان ازدعای دل شب
کجا خط به صائب کند مهربانش ؟
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سری را که بالین شود آستانش
بود بخت بیدار خواب گرانش
هوش مصنوعی: سری که روی بالین میرود، سرنوشتش رقم میخورد، همانطور که بخت به خواب سنگین او بیدار میشود.
فتاده است کارم به خونریز طفلی
که گلگون شود اسب نی زیر رانش
هوش مصنوعی: وضعیت من به جایی رسیده که به خاطر جوانی و معصومیتی، باید به دست یک کودک بیگناه رنج ببرم؛ همانطور که اسب نی به زیر پای او تشنه است.
رسانده است ناسازگاری به جایی
که نتوان سخن ساختن از زبانش
هوش مصنوعی: اختلاف و ناسازگاری به حدی رسیده که دیگر هیچگونه سخنی نمیتوان از زبان او بیان کرد.
ز دل پاک سازد بساط جهان را
نسیمی که برخیزد از بوستانش
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی که از گلستان به وزیدن میافتد، میتواند دنیای ما را از آلودگیها پاک کند.
شکوه جمالش رسیده است جایی
که خواب بهاران کند پاسبانش
هوش مصنوعی: زیبایی او به حدی رسیده است که حتی بهار هم برای حفظ آن به تماشا میایستد.
به نازک میانی است کارم که دیدن
کند کار آتش به موی میانش
هوش مصنوعی: کار من به حالتی نازک و ظریف است که اگر کسی آن را ببیند، آتش عشق در دلش شعلهور میشود.
ز می جان کند درتن می پرستان
لب جام تا بوسه زد بردهانش
هوش مصنوعی: این بیت به وصف حال افرادی میپردازد که از شراب و لذتهای دنیوی بهره میبرند. شخصی با شوق و ذوق، از جام شراب مینوشد و بوسهای به همراه آن بر لبانش میزند. این تصویر نمادین به نوعی نشاندهندهی شیرینی و لذتهای خاصی است که از زندگی و نوشیدنیهای محبوب به دست میآید.
گرفتم که افتد گذارش به خاکم
که راهست دستی که گیرد عنانش ؟
هوش مصنوعی: من میدانم که روزی به خاک من خواهد آمد؛ اما چه کسی میتواند او را کنترل کند و به او راهنمایی کند؟
سپندی که از روی گرم تو سوزد
شود سرمه درکام، آه و فغانش
هوش مصنوعی: آن شعلهای که از گرمای وجود تو میسوزد، تبدیل به سرمهای میشود که در دهنم مینشیند و آه و نالهام را به دنبال دارد.
نمانده است سامان پرواز دل را
رباید مگر بیخودی ازمیانش
هوش مصنوعی: دیگر هیچ چیزی باقی نمانده که بتواند دل را پرواز دهد، جز اینکه آدمی در بیخبری و بیخودی فراموشی خود را تجربه کند.
حجاب است مهر دهان هنرور
ز جوهر بود تیغ،بند زبانش
هوش مصنوعی: دهان یک هنرمند مانند حجاب یا پوششی است که زیباییهای او را پنهان میکند. هنر و کلام او میتواند مانند شمشیری تیز باشد که اگر زبانش بسته باشد، این قدرت و زیبایی از بین میرود.
چه فارغ ز چرخ است آزاد طبعی
که از همت خود بود آسمانش
هوش مصنوعی: آدمی که روحش آزاد و مستقل است، هیچ توجهی به سختیهای زندگی ندارد و ارتفاعات و موفقیتهای او ناشی از تلاش و اراده خودش است.
میندیش از چین ابروی گردون
که نرم است بسیار پشت کمانش
هوش مصنوعی: به این ابروهای زیبا و فریبنده که به نظر میرسد نرمی و لطافت دارند، توجه نکن، زیرا در پشت این ظاهر دلربا، سختی و قدرت پنهان است.
نشد مهربان ازدعای دل شب
کجا خط به صائب کند مهربانش ؟
هوش مصنوعی: در دل شب، دعاهای مهربانانهام به جایی نرسید و نتوانستند محبوبم را به یاد من بیندازند.