غزل شمارهٔ ۵۰۸۴
از رشته جان تاب برد موی میانش
از رفتن دل آب خورد سرو روانش
آن شاهسواری که منم دل نگرانش
تیری است که از خانه زین است کمانش
چون نقطه موهوم که قسمت کندش هیچ
پوشیده تر از خنده شود راز دهانش
در جلوه گهش زخم نمایان بود آغوش
ترکی که به شمشیر زند حرف،میانش
از جلوه کند آب دل اهل نظر را
پیوسته ازان تازه بود سرو روانش
از گرد لبش چون خط مشکین نشود دور
حرفی که ندانسته برآید ز دهانش
از خانه آیینه صبوحی زده آید
از چشم خود آن کس که بود رطل گرانش
گر تیغ زبانش نکند موی شکافی
مشکل که حدیثی به لب آید ز دهانش
دارد چو هدف درخم من سخت کمانی
کز تیر کجی برد برون زور کمانش
موری است کشیده است به بر تنگ شکررا
خالی که نمایان شده از کنج دهانش
صائب چه خیال است که در دست من افتد
سیبی که سهیل است ز خونابه کشانش
غزل شمارهٔ ۵۰۸۳: آن کس که نشان داد برون از دو جهانشغزل شمارهٔ ۵۰۸۵: آن ترک که خون می چکد از تیغ نگاهش
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از رشته جان تاب برد موی میانش
از رفتن دل آب خورد سرو روانش
هوش مصنوعی: از بین موهایش نرمی و لطافت خاصی حس میشود که نشان میدهد قلبش به خاطر جدایی و دوری میفشارد و در عین حال، زیبایی و لطافت او همچنان در جریان است.
آن شاهسواری که منم دل نگرانش
تیری است که از خانه زین است کمانش
هوش مصنوعی: من همان شاهسوار هستم که دلم نگران کسی است، مثل تیری که از کمان، به سوی هدف پرتاب میشود.
چون نقطه موهوم که قسمت کندش هیچ
پوشیده تر از خنده شود راز دهانش
هوش مصنوعی: این بیت به شدت به راز و رمز درونی انسان اشاره دارد. شاعر به نوعی میگوید که مانند نقطهای نامعین یا مبهم، انسان از بیان واقعیات خود و احساساتش دور است و آنچه که در دل دارد، حتی میتواند با یک خنده نیز پنهان بماند. به عبارتی، فاش کردن حقیقت در وجود او به آسانی ممکن نیست و گاهی ظاهری شاد و خندان نیز نمیتواند عمق رازهای درون او را به نمایش بگذارد.
در جلوه گهش زخم نمایان بود آغوش
ترکی که به شمشیر زند حرف،میانش
هوش مصنوعی: در زیبایی او زخمهایی مشخص بود، آغوشی مثل ترک که با شمشیر سخن میزند، در میانه آن دیده میشود.
از جلوه کند آب دل اهل نظر را
پیوسته ازان تازه بود سرو روانش
هوش مصنوعی: آب روان دل اهل نظر را همواره تازه و دلانگیز میکند.
از گرد لبش چون خط مشکین نشود دور
حرفی که ندانسته برآید ز دهانش
هوش مصنوعی: عبارت فوق به این معناست که وقتی لبهای او به مانند خطی مشکی دور میشود، کلامی که از دهانش به طور ناخواسته و بدون آگاهی بیرون میآید، نمیتواند دور باطل باشد. در واقع، سخنان او همیشه با ارزش و تأثیرگذار است.
از خانه آیینه صبوحی زده آید
از چشم خود آن کس که بود رطل گرانش
هوش مصنوعی: از خانهی آیینه، صبح شروع میشود و آن کسی که وزن سنگینی دارد، از چشمانش میتابد.
گر تیغ زبانش نکند موی شکافی
مشکل که حدیثی به لب آید ز دهانش
هوش مصنوعی: اگر زبان او نتواند چیزی بگوید، باز هم کار سختی است که حرفی به لب بیاورد.
دارد چو هدف درخم من سخت کمانی
کز تیر کجی برد برون زور کمانش
هوش مصنوعی: در چشمان من، مانند کمان پرقدرتی است که هدف را به دقت نشانه میگیرد؛ گویی تیر کجی از آن خارج میشود که نشاندهنده قدرت و شدت کشش کمان است.
موری است کشیده است به بر تنگ شکررا
خالی که نمایان شده از کنج دهانش
هوش مصنوعی: یک مورچه شکر را که به سمت خود میکشد، به نمایش گذاشته است. این شکر از کنار دهانش پیدا شده و خالی است.
صائب چه خیال است که در دست من افتد
سیبی که سهیل است ز خونابه کشانش
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به خیال و آرزوهای خود اشاره میکند. او به این فکر میکند که آیا ممکن است سیب زیبایی به دستش بیفتد که مانند ستاره "سهیل" با ارزش و درخشان باشد، اما این سیب به دلیل ریشهاش که از خونابه (آب گندیده) میآید، به سادگی قابل دسترسی نیست. در واقع، شاعر به نادرستی یا عدم امکان تحقق آرزوهایش اشاره میکند.