غزل شمارهٔ ۵۰۷۳
تا بی نشان کشم نفسی بر هوای خویش
چون گردباد محو کنم نقش پای خویش
مستغنی از بهارم وآسوده ازخزان
در دشت ساده دل بی مدعای خویش
خلوتگهم ز بکر معانی است پرزحور
آماده است جنت من درسرای خویش
ازآب زندگی نکشم منت حیات
چون خضر،سبزم از سخن جانفزای خویش
رد و قبول خلق به یک سو نهاده ام
یکروی ویک جهت شده ام با خدای خویش
ساکن زآرمیدگی من بود زمین
گردون ز جا رود چو درآیم زجای خویش
صائب مرا به باغ وبهار احتیاج نیست
صد باغ دلگشاست مرا از نوای خویش
غزل شمارهٔ ۵۰۷۲: از جا نمی روم چو سپند از نوای خویشغزل شمارهٔ ۵۰۷۴: حسن توغافل است ز قدر و بهای خویش
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا بی نشان کشم نفسی بر هوای خویش
چون گردباد محو کنم نقش پای خویش
هوش مصنوعی: تا زمانی که بیهویت و بینشان نفس میکشم، میخواهم مانند یک گردباد، رد پای خود را از بین ببرم و محو کنم.
مستغنی از بهارم وآسوده ازخزان
در دشت ساده دل بی مدعای خویش
هوش مصنوعی: من از بهار نیاز ندارم و از خزان نیز نگران نیستم، در دشت بیادعا و ساده دل خودم آرامش دارم.
خلوتگهم ز بکر معانی است پرزحور
آماده است جنت من درسرای خویش
هوش مصنوعی: در اینجا به مکانی اشاره شده است که از مفاهیم ناب و بکر پر شده و با زحمت بسیاری آمادهسازی شده است. همچنین، به بهشتی که در خانه خود دارد، اشاره شده که نشاندهندهی آرامش و زیباییهای درونی آن مکان است.
ازآب زندگی نکشم منت حیات
چون خضر،سبزم از سخن جانفزای خویش
هوش مصنوعی: من از آب زندگی در انتظار نعمت حیات نیستم، بلکه مانند خضر، زندگیام را از کلام دلنواز خودم میسازم و شکوفا میکنم.
رد و قبول خلق به یک سو نهاده ام
یکروی ویک جهت شده ام با خدای خویش
هوش مصنوعی: من توجهی به نظرات مردم ندارم و تمام تمرکز و جهتگیریام را به سوی خدای خود معطوف کردهام.
ساکن زآرمیدگی من بود زمین
گردون ز جا رود چو درآیم زجای خویش
هوش مصنوعی: زمین به خاطر آرامش من ثابت است و وقتی از جای خود برخیزم، به حرکت در میآید.
صائب مرا به باغ وبهار احتیاج نیست
صد باغ دلگشاست مرا از نوای خویش
هوش مصنوعی: من به باغ و بهار نیازی ندارم، چون صدای دلنشین خودم برایم مانند یک باغ زیباست و مرا شاد میکند.