غزل شمارهٔ ۵۰۷۲
از جا نمی روم چو سپند از نوای خویش
آتش زنم به محفل و باشم به جای خویش
زان مطرب بلندنوا در ترانه ام
چون نی نمی زنم نفسی بر هوای خویش
زان ساقی خودم که نیابم درین جهان
مردی سزای باده مردآزمای خویش
چون نیست هیچ کس که به فریاد من رسد
خود رقص می کنم چو سپند از نوای خویش
صائب من آن بلند نوایم که می زنم
دربرگریز جوش بهار از نوای خویش
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از جا نمی روم چو سپند از نوای خویش
آتش زنم به محفل و باشم به جای خویش
هوش مصنوعی: من تغییر مکان نمیدهم همانند درخت سپند، و با صدای خود آتش میزنم در جمع و در همان مکان خودم باقی میمانم.
زان مطرب بلندنوا در ترانه ام
چون نی نمی زنم نفسی بر هوای خویش
هوش مصنوعی: از آن مطرب با صدای بلند در ترانهام، مثل نی نمیزنم، یعنی نتوانستهام نفس عمیقی برای خودم بزنم.
زان ساقی خودم که نیابم درین جهان
مردی سزای باده مردآزمای خویش
هوش مصنوعی: از ساقیای که خودم را بیدار میکند، در این دنیا هیچ مردی را نمیشناسم که لایق بادهی استحقاق و آزمایش خودم باشد.
چون نیست هیچ کس که به فریاد من رسد
خود رقص می کنم چو سپند از نوای خویش
هوش مصنوعی: زمانی که هیچ کس نیست تا به من کمک کند، خودم به شادی میرقصم و مانند سپندی که بر اساس لحن خودش میرقصد، به زندگی ادامه میدهم.
صائب من آن بلند نوایم که می زنم
دربرگریز جوش بهار از نوای خویش
هوش مصنوعی: من کسی هستم که در صدای بلند و زیبا با نوای خاص خود، شور و شوق بهار را به گوش میرسانم.
حاشیه ها
1396/12/20 15:02
مسافر
هشت شب بیخوابی...
"زان ساقی خودم که نیابم درین جهان
مردی سزای باده مردآزمای خویش"