غزل شمارهٔ ۵۰۶۹
خود کرده ام به شکوه تراخصم جان خویش
کافر مباد کشته تیغ زبان خویش !
یک مرد در قلمرو جرأت نیافتم
در دل چوآفتاب شکستم سنان خویش
هرگز چنان نشد که درین دشت پرشکار
دست نوازشی بکشم برکمان خویش
آتش به مصحف پر پروانه می زند
این شمع هیچ رحم ندارد به جان خویش
در وادیی که خضرزند جوش العطش
دارم عقیق صبربه زیر زبان خویش
چون موج ازکشاکش این بحر نیلگون
فرصت نیافتم که بگیرم عنان خویش
بلبل به خاکساری من رشک میبرد
افتاده ام ز جوش گل ازآشیان خویش
صائب به گردکعبه مقصد کجارسد؟
دارد هزار مرحله تاآستان خویش
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خود کرده ام به شکوه تراخصم جان خویش
کافر مباد کشته تیغ زبان خویش !
هوش مصنوعی: من خودم خواستهام که با تو به جدل بپردازم و جانم را به خطر انداختهام. کاش هرگز به خشمی که از زبانم بیرون میآید کشته نشوم!
یک مرد در قلمرو جرأت نیافتم
در دل چوآفتاب شکستم سنان خویش
هوش مصنوعی: مردی را در سرزمین شجاعت نیافتم، اما در دل خود مانند خورشید به شکوه و درخشش، ارادهام را به اوج رساندم و حسرت غم را از خود دور کردم.
هرگز چنان نشد که درین دشت پرشکار
دست نوازشی بکشم برکمان خویش
هوش مصنوعی: هرگز نتوانستم در این دشت پر از شکار به آرامی دستم را بر روی کمانم بگذارم.
آتش به مصحف پر پروانه می زند
این شمع هیچ رحم ندارد به جان خویش
هوش مصنوعی: شمعی که در حال سوختن است، همچون پروانهای به مصحف (کتاب مقدس) نزدیک میشود و به آن آسیب میزند. این شمع هیچ نگاهی به خود نمیکند و به جان خود رحم ندارد.
در وادیی که خضرزند جوش العطش
دارم عقیق صبربه زیر زبان خویش
هوش مصنوعی: در مسیری که خضر (شخصیت اسطورهای) زندگی میکند، من احساس تشنگی شدیدی دارم و در زیر زبانم عقیق صبر را نگه داشتهام.
چون موج ازکشاکش این بحر نیلگون
فرصت نیافتم که بگیرم عنان خویش
هوش مصنوعی: به دلیل هیاهوی و تلاطم این دریا، نتوانستم خود را کنترل کنم و به دست بگیرم.
بلبل به خاکساری من رشک میبرد
افتاده ام ز جوش گل ازآشیان خویش
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر تواضع و فروتنی من حس حسادت میکند، زیرا من به خاطر شور و شوق گل، از لانهام افتادهام.
صائب به گردکعبه مقصد کجارسد؟
دارد هزار مرحله تاآستان خویش
هوش مصنوعی: صائب به کعبه میگوید: مقصدت کجا است؟ هزاران مرحله در پیش داری تا به درگاه خود برسی.