گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۶۴

همچون کمان سخت ز طبع غیور خویش
آسوده از کشاکش خلقم ز زور خویش
از آفتاب اگر به سرم تاج زر نهند
سر درنیاورم به فلک ازغرور خویش
چون کرم شبچراغ،زراندودآتشم
مستغنی ازستاره و ماهم زنورخویش
حیرات مرا به عالم وحدت کشیده است
نتوان زمن گرفت به کثرت حضور خویش
سیلاب با تلاطم دریا چه می کند؟
پروای شور حشر ندارم ز شور خویش
نه تاب وصل دارد و نه طاقت فراق
درمانده ام به دست دل ناصبور خویش
صائب مرا به عالم بالا دلیل شد
در زیر بار منتم از فکر دور خویش

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همچون کمان سخت ز طبع غیور خویش
آسوده از کشاکش خلقم ز زور خویش
هوش مصنوعی: مثل کمان، به خاطر طبیعت غیرتی‌ام، از درگیری و تنش‌های مردم، به خاطر قدرت خودم آسوده و راحت هستم.
از آفتاب اگر به سرم تاج زر نهند
سر درنیاورم به فلک ازغرور خویش
هوش مصنوعی: اگر تاج طلایی بر سرم بگذارند، به خاطر غرور خودم سر را بالا نمی‌کنم و به آسمان نمی‌نگرم.
چون کرم شبچراغ،زراندودآتشم
مستغنی ازستاره و ماهم زنورخویش
هوش مصنوعی: مانند کرم شب‌تاب که با نور خود درخشندگی دارد و نیازی به ستاره و ماه ندارد، من نیز با وجود آتش درونم از نور و زیبایی خود راضی و بی‌نیازم.
حیرات مرا به عالم وحدت کشیده است
نتوان زمن گرفت به کثرت حضور خویش
هوش مصنوعی: تردید و شگفتی من مرا به دنیای یگانگی سوق داده است و هیچ چیز نمی‌تواند مرا از حضور بسیار خود دور کند.
سیلاب با تلاطم دریا چه می کند؟
پروای شور حشر ندارم ز شور خویش
هوش مصنوعی: وقتی سیلاب با قدرت و هیجان دریا برخورد می‌کند، هیچ نگرانی از وضعیت خود و حال و هوای درونم ندارم.
نه تاب وصل دارد و نه طاقت فراق
درمانده ام به دست دل ناصبور خویش
هوش مصنوعی: نه می‌توانم به وصال محبوبی که در آرزویش هستم، دست یابم و نه می‌توانم جدایی را تحمل کنم. در این میان، دلم از شدت ناامیدی به سختی می‌تازد.
صائب مرا به عالم بالا دلیل شد
در زیر بار منتم از فکر دور خویش
هوش مصنوعی: صائب در عالم بالایی برای من راهنما شد، در حالی که زیر بار نعمت‌هایم از فکر و خیال خودم دور هستم.