گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۵۷

شوخی که جلوه گاه بود دیده منش
چون طفل اشک، روی توان دید درتنش
هر چند نیست قتل مرا احتیاج حکم
حکم بیاضیی گذرانده است گردنش
پیداست همچو قبله نما از ته بلور
از سینه لطیف دل همچو آهنش
آب حیات جامه به شبنم بدل کند
شاید که در لباس کند سیر گلشنش
پای چراغ می شمرد آفتاب را
چشمی که کرد دیدن آن روی روشنش
هرکس که دید سرو ترا درخرام ناز
در خواب نوبهار رود پای رفتنش
مجنون که ناز از سگ لیلی نمی کشید
امروز خوابگاه غزال است دامنش
صائب تلاش گلشن جنت چرا کند؟
آزاده ای که گوشه فقرست مسکنش

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شوخی که جلوه گاه بود دیده منش
چون طفل اشک، روی توان دید درتنش
هوش مصنوعی: حقیقتی که در ظاهر نشان داده می‌شود، مانند کودکی است که به خاطر زیبایی‌اش اشک به چشمانش می‌آید؛ می‌توان در وجودش زیبایی و احساسات عمیق را مشاهده کرد.
هر چند نیست قتل مرا احتیاج حکم
حکم بیاضیی گذرانده است گردنش
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که حتی اگر کسی بخواهد به قتل من اقدام کند، نیازی به حکم نیست، زیرا زندگی او با چرخش زمان و سرنوشتش در حال گذران است. به نوعی تأکید بر سرنوشت و تقدیر دارد و نشان می‌دهد که آنچه در زندگی اتفاق می‌افتد، بر اساس شرایط و وقایع بیرونی است.
پیداست همچو قبله نما از ته بلور
از سینه لطیف دل همچو آهنش
هوش مصنوعی: این جمله به وضوح نشان می‌دهد که مانند یک قطب‌نما که مسیر را مشخص می‌کند، وجود دل پاک و لطیف انسان در درونش به وضوح و روشنی می‌درخشد، مانند آهنی که جذب آهنربا می‌شود. این بیان به ارتباط عمیق و راستین دل با حقیقت و مسیر درست زندگی اشاره دارد.
آب حیات جامه به شبنم بدل کند
شاید که در لباس کند سیر گلشنش
هوش مصنوعی: آب حیات ممکن است به شکل شبنم تغییر کند تا بتواند در لباس زیبای خود، شکوفه‌های گل را سیراب کند.
پای چراغ می شمرد آفتاب را
چشمی که کرد دیدن آن روی روشنش
هوش مصنوعی: وقتی آفتاب در کنار چراغ نشسته بود، چشمی که آن چهره صاف و روشن را می‌دید، به دقت و توجه یادداشت می‌کرد.
هرکس که دید سرو ترا درخرام ناز
در خواب نوبهار رود پای رفتنش
هوش مصنوعی: هرکسی که زیبایی و دیوانگی تو را در حال حرکت ببیند، به خواب بهاری فرو می‌رود و از زیبایی‌ات پا به راه می‌گذارد.
مجنون که ناز از سگ لیلی نمی کشید
امروز خوابگاه غزال است دامنش
هوش مصنوعی: مجنون که هیچ‌گاه به ناز و عشوه‌ی سگ لیلی توجهی نداشت، امروز در جایی است که غزالی به دامانش آمده است.
صائب تلاش گلشن جنت چرا کند؟
آزاده ای که گوشه فقرست مسکنش
هوش مصنوعی: چرا کسی که در فقر زندگی می‌کند و آزادی‌اش را دارد، به دنبال زیبایی‌های بهشت تلاش کند؟