گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۴۸

در محفل که راه بیابی گران مباش
از حرف سخت بار دل دوستان مباش
یاد از حباب گیر طریق نشست و خاست
دربزم چون محیط بزرگان گران مباش
با نیک و بد چوآینه هموار کن سلوک
غماز عیب چون محک امتحان مباش
شرط است پاس نوبت مردم درآسیا
درانجمن چو شمع سراپا زبان مباش
طی کن چو ریگ، طلب رابه خامشی
بیهوده نال چون جرس کاروان مباش
تاابر نوبهار پریشان نگشته است
دستی بلند کن صدف بی دهان مباش
نقش قدم به کعبه رسانید خویش را
پای به خواب رفته این کاروان مباش
یک برگ را برات اقامت نداده اند
غافل ز سردمهری باد خزان مباش
هر چند خرمنت ز ثریا گذشته است
ایمن ز برق حادثه آسمان مباش
درآتش است نعل گل ای خانمان خراب
درفکر جمع خاروخس آشیان مباش
ما وصل گل به نغمه سرایان گذاشتیم
ای باغبان تونیز درین بوستان مباش
صائب غریب وبیکس و دلگیر می شوی
پر در مقام تجربه دوستان مباش

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در محفل که راه بیابی گران مباش
از حرف سخت بار دل دوستان مباش
هوش مصنوعی: وقتی در جمعی حضور پیدا می‌کنی، از بیان حرف‌های تند و سنگین خودداری کن و سعی کن بار سنگین احساسات و مشکلات دوستانت را بیشتر نکنی.
یاد از حباب گیر طریق نشست و خاست
دربزم چون محیط بزرگان گران مباش
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که مانند حبابی هستی که در حال نشستن و برخاستن است. در مجالس بزرگ، خود را بزرگ‌تر از آنچه هستی نپندار.
با نیک و بد چوآینه هموار کن سلوک
غماز عیب چون محک امتحان مباش
هوش مصنوعی: با نیک و بد مانند آینه صاف و شفاف باش. در رفتار خود، عیب‌جویی و غیبت دیگران را کنار بگذار، مثل امتحان سختی که نماد صداقت نیست.
شرط است پاس نوبت مردم درآسیا
درانجمن چو شمع سراپا زبان مباش
هوش مصنوعی: برای برقراری احترام و نظم در اجتماع، مثل شمعی که به خاطر دیگران می‌سوزد و نور می‌دهد، باید خود را کنترل کنی و زبانت را نگه‌داری.
طی کن چو ریگ، طلب رابه خامشی
بیهوده نال چون جرس کاروان مباش
هوش مصنوعی: به آرامی و با شکیبایی جلو برو و در جستجوی خواسته‌هایت بی‌فایده ناله نکن، مانند کاروانی که صدای زنگش در بیابان می‌پیچد، نباش.
تاابر نوبهار پریشان نگشته است
دستی بلند کن صدف بی دهان مباش
هوش مصنوعی: زمانی که بوی سرما هنوز در هواست و بهار به طور کامل نیامده، دستت را به سمت آسمان دراز کن و منتظر فرصت‌های زندگی باش، چرا که نباید بدون اقدام و تلاش، بی‌صدا و بی‌عمل بمانی.
نقش قدم به کعبه رسانید خویش را
پای به خواب رفته این کاروان مباش
هوش مصنوعی: نقش پای تو به کعبه راهی باز کرده است، پس در این سفر بی‌توجه و خواب‌آلود نباش.
یک برگ را برات اقامت نداده اند
غافل ز سردمهری باد خزان مباش
هوش مصنوعی: یک برگ را برای اقامت به تو ندادند، غافل از اینکه باد خزان با سردمهری‌اش کارش را ساز کرده است.
هر چند خرمنت ز ثریا گذشته است
ایمن ز برق حادثه آسمان مباش
هوش مصنوعی: هرچند که مقام و منزلت تو در اوج است و به بالاترین نقطه رسیده، اما باز هم نباید از خطرات و حادثه‌های ناگهانی آسمانی برحذر باشی و خود را در امان بدانید.
درآتش است نعل گل ای خانمان خراب
درفکر جمع خاروخس آشیان مباش
هوش مصنوعی: خانه‌ات در آتش است، ای کسی که به فکر خراب کردن آن هستی. درگیر جمع‌آوری خار و خس برای آشیانه‌ات نباش.
ما وصل گل به نغمه سرایان گذاشتیم
ای باغبان تونیز درین بوستان مباش
هوش مصنوعی: ما گل‌ها را به آوازخوانان تقدیم کردیم، ای باغبان! تو نیز در این باغ نباش.
صائب غریب وبیکس و دلگیر می شوی
پر در مقام تجربه دوستان مباش
هوش مصنوعی: اگر با تجربه زندگی و دوستی آشنا شوی، دیگر نباید احساس غم و تنهایی کنی. در این راه، نباید به وضعیت خود دلگیر شوی و باید از تجربیات خود درس بگیری.

حاشیه ها

1394/10/14 09:01
بهرامی

اصلاح مصرع اول :
در محفلی ...

1396/12/20 11:02
غفاری

بیت پایانی:
دلگیر ==> بی یار
تجربه ==> تجربت

1398/03/08 18:06
محمد

بیت پنجم دو هجای کوتاه یا یک هجای بلند کم دارد
مثلا باید اینطور بوده باشد:
طی کن چو ریگ راه طلب رابه خامشی