گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۴۷

هرجا نمی خرند متاعت گران مباش
پرواز گیر و خار و خس آشیان مباش
چون بوی گل ردای سیاحت فکن به دوش
چون سبزه پاشکسته یک بوستان مباش
ای شاخ گل به صحبت بلبل سری بکش
بسیار بر رضای دل باغبان مباش
یک حرف بشنو ازمن ودر خلدسیر کن
درمجلسی که گوش توان شد زبان مباش
صائب که منع می کنداز جلوه یار را؟
خورشید را که گفته که آتش عنان مباش ؟

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرجا نمی خرند متاعت گران مباش
پرواز گیر و خار و خس آشیان مباش
هوش مصنوعی: هرجا که ارزش تو را نمی‌دانند و به تو اهمیت نمی‌دهند، خودت را در آنجا کم‌ارزش نکن و سعی نکن که در آن محیط بمانی. بهتر است از آنجا دور شوی و به جایگاه بهتری بروی که برایت ارزش قائل شوند.
چون بوی گل ردای سیاحت فکن به دوش
چون سبزه پاشکسته یک بوستان مباش
هوش مصنوعی: زمانی که بوی گل به مشامت می‌رسد، لباس سفر را بر دوش بگذار. اما مانند سبزه‌ی پژمرده یک باغ نباش.
ای شاخ گل به صحبت بلبل سری بکش
بسیار بر رضای دل باغبان مباش
هوش مصنوعی: ای گل، با بلبل صحبت کن و وقت زیادی را به دل‌خوشی باغبان نگذار.
یک حرف بشنو ازمن ودر خلدسیر کن
درمجلسی که گوش توان شد زبان مباش
هوش مصنوعی: به یک حرف من توجه کن و در بهشت آرامش پیدا کن، اما در مجلسی که در آن توانایی شنیدن داری، زبان نگشای.
صائب که منع می کنداز جلوه یار را؟
خورشید را که گفته که آتش عنان مباش ؟
هوش مصنوعی: کیست که مانع جلوه محبوب می‌شود؟ آیا کسی توانسته به خورشید بگوید که از درخشیدنش بازایستد؟